هما گویا (سی و یک نما)– در جشنواره فیلم فجر برای دیدن فیلم "قصه ها"ی کارگردان مورد علاقه ام بی تاب بودم. فیلم را دیدم و لذت هم بردم اما دوستش نداشتم. من با "بانوی اردیبهشت " خاطره ها داشتم، با آن "روسری آبی" اش در" زیر پوست شهر"، من بارها خواستم جلوی کامیون را بگیرم تا آفاق را زیر نکند اما حالا قصه ها راضیم نمی کرد. قصه ها پایان باز هیچیک از قصه های رخشان بنی اعتماد را نمی بست. ای کاش فقط یکی از کارآکترهای فیلم های ماندگارش به آرامش رسیده بودند تا کمی به زندگی امیدوار می شدیم. سکوت کردم چرا که ایراد گرفتن از بزرگی چون رخشان بنی اعتماد مصلحت نبود و برای اولین بار مصلحت اندیش شدم! پس از اکران فیلم سکوت کردم و حالا پس از چهل روز که این فیلم کمتر از هشتصد میلیون فروش داشته مینویسم:
هما گویا (سی و یک نما) – گیله گل "گلی" ( لیلا حاتمی ) پس از 20 سال دوری از ایران به خواسته ی یکی از آشناهای قدیمی، از پاریس به شهر زادگاهش رشت باز می گردد تا به خانه ی پدری برود. مادرش "حوا" (زهرا حاتمی) چند سالی است که مرده و او انتظار استقبال از طرف کسی را ندارد اما در بدو ورود به شهر رشت، مردی به نام فرهاد ( علی مصفا ) به استقبالش می آید تا او را همراهی کند، کسی که گلی را به خوبی می شناسد اما گلی او را به خاطر نمی آورد....
هما گویا (سی و یک نما)– سروش صحت از آن دسته آدم هائی است که علاوه برلذتی که از کارها و قلمش می بریم، برای شخصیتش هم ارزش خاصی قائلیم، به او احترام می گذاریم ، از حضورش در هر جایگاهی استقبال می کنیم و روی موفقیتش تعصب داشته و داریم. آنقدر که همین حالا هم منتظریم تغییرانی در شمعدونی پیدا شود تا نگاه ها را نسبت به این مجموعه که امتیاز خاصی در کارنامه ی او ندارد، تغییر دهد. گفتنی است که تا اینجا هم شمعدونی از سریال های پر مخاطب تلویزیون بی رونق این سالها است و نکات مثبتی از جمله بازی های خوبی که در میان قصه ای کمرنگ گم شده از ویژگی هائی است که بیننده را به دیدن شمعدونی ترغیب می کند...
هما گویا (سی و یک نما) – بیشترین گفتگوی حرفه ای من با "رضا عطاران" بوده است. همیشه از هم کلامی با او استقبال کردم و وقتی با چهره ی بی تفاوت رو به روی من می نشیند و بلندترین سوالهای من را با کوتاه ترین پاسخ ها هدر می دهد، لذت می برم. موقع گفتگو بسیار جدیدی است و حتی یک لبخند هم نمیزند، زمان دیر می گذرد اما باز هم مایلم که دوباره بهانه ای پیش بیاید و یک گفتگوی چالشی با او داشته باشم و او لذت ببرد از اینکه من دست و پا میزنم تا مصاحبه ی من متفاوت با تمام مصاحبه های دیگرش باشد.
هما گویا (سی و یک نما) – فیلم قرار است به ما رو دست بزند، قرار است شخصیت های فیلم به هم رودست بزنند و این ایده ی تازه ای نیست و امروز بیشتر فیلمنامه ها از این جنس هستند . آنقدر که می شود در آینده به عنوان یک ژانر از آن نام برد! اما فرق "اتاق زیر شیروانی" در این است که خود فیلم هم به فیلم رودست میزند. دانای کلی درآن به صورت پررنگ دیده نمیشود اما همان حضور ناچیزش که روایتگر قصه هم نیست در حقیقت رو دست خورده است.
هما گویا (سی و یک نما) – پس از دیدن فیلم آذر و شهدخت و پرویز و بقیه ی بر و بچه ها امید داشتم که ای کاش بهروز افخمی یک بار دیگر فیلمی به جسارت "عروس" را تجربه کند و در جشنواره سی و سوم با دیدن فیلم "روباه" حس کردم فیلم عروس و سریال "کوچک جنگلی" در کارنامه ی افخمی یک اتفاق بوده که تکرار نخواهد شد.
هما گویا (سی و یک نما) - حسین قندی برای اهالی مطبوعات حکم حمید سمندریان رو برای تئاتری ها دارد.محال است کسی شاگرد او بوده باشد اما خاطره، نصیحت و فوت درودگری از او نداشته باشد. او روزنامه نگاری را درست یاد می داد و هر که از او یاد گرفته، درست یاد گرفته اما حالا این هنر را درست به کار برده یا نه، نمی دانم .
هما گویا (سی و یک نما) – اولین خبر تلویزیونی که بعد از تعطیلات نوروزی در لابهلای تیترهای داغ تفاهم ایران و 5+1 در لوزان خودنمائی می کند، اعتراض سازمان نظام پزشکی به سریال "در حاشیه" مهران مدیری است. سریالی که با پول مردم ساخته می شود، کم فروشی در تایم برنامه می کند و به بهانه ی پشت صحنه، با راش های دور ریختنی تا سقف ده دقیقه آنتن را می گیرد و هیچ حرفی هم تا به اینجا برای گفتن ندارد.
هما گویا (سی و یک نما)-گر چه در همان سکانس آغازین فیلم، مفهوم "رخ دیوانه" برای ما معنا می شود و همچنین می فهمیم که در این بازی چه کسی نقش رخ دیوانه را دارد اما به نظر من در این قصه همه ی مهره ها پیاده اند، نه شاهی هست، نه وزیری و نه حتی رخی. روایتی سرکش از کیش و مات شدن جوانی مهار نشده در صفحه شطرنج زندگی. صفحه ای که خانه هایش یا سیاهند و یا سفید اما مهره ها خاکستریند.
هما گویا (سی و یک نما) – سالگرد "علی حاتمی " بود که به همت "علی عطشانی " کارگردان "نقش نگار" قرار شد با "ناصر ملک مطیعی"بازیگر این فیلم دیداری داشته باشیم و از سلطان صاحبقران تا قیصر یادی کنیم.با "فرمون" تلفنی صحبت کردم. در راه شمال بود و می گفت که شمال جای خوبی است برای دلتنگی ها را فریاد زدن. قرارگذاشتیم بعد از بازگشت از سفرهمدیگر را ببینیم که عطشانی برای ساخت فیلم تازه اش به برلین رفت و این ملاقات به بعد موکول شد.خیال داشتم که در این دیدار مفصل با او درباره ی اسطوره سینمای ایران "بهروز وثوقی" نیز صحبت کنم.