هما گویا – اصولا این خصلت زنانگی است یا کم طاقتی من شاید، که نمی توانم بعضی چیزهای کوچک که خیلی هم مهم نیست را به روی خودم نیاورم در همه ی این سالها. این بار هم طاقت نیاوردم که خطاب به شما گله نکنم. راستی!سلام کردم؟ سلام خانم آبیار عزیز
هما گویا (سی و یک نما) – شهرام شاه حسینی با فیلم "خانه دختر" آنقدر نمک گیرمان کرده بود که کنجکاو دیدن سریال تازه اش باشیم، گر چه طرح اولیه داستان چندان دندانگیر به نظر نمی رسید و موضوعی بود که بارها و بارها دستمایه ی سریال های متعددی شده است.با گذشت دو قسمت از پخش سریال، پرداختن به نکته ای تازه و چالشی توجه مخاطب را جلب کرد که زمانی دغدغه ی ذهنی من شده بود و قانونی را می دیدم که شاید نیاز به تبصره و ماده می داشت.
هما گویا (سی و یک نما) – کافی است که در ذهن خود نیم نگاهی داشته باشید به دو فیلم استثنائی "بعد از ظهر سگی" و " شبکه" هر دو به کارگردانی "سیدنی لومت" و یا دو فیلم نسبتا خوب "شهردیوانه" و "جان کیو" تا تائید کنید که فیلم "هیولای پول" ساخته ی "جودی فاستر" چیزی برای گفتن در این گونه فیلم ها ندارد.
هما گویا(سی و یک نما )– شبکه های فارسی زبان ماهواره ای، بخصوص "جم تی وی" رقیب سر سختی برای تلویزیون بی رونق ایران در نزدیک به یک دهه اخیر شد.اتفاقی که شوخی شوخی پیش آمد و بعد جدی جدی شد تا جائی که دوبله های دست و پا شکسته و غیر حرفه ای کم کم جایشان را به دوبله هائی قابل قبول گاه در زیرزمین های وطنی دادند و بعد از زیرزمین به استانبول و آنتالیا رفتند.
هما گویا(سی و یک نما ) – دقایق و سکانس های پایانی فیلم است .رامانوجان (دو پتال)سی و یک ساله می خواهد به زادگاهش برگردد. می رود تا آخرین دیدارش را با اساتید دانشگاه که حالا او را نابغه ی ریاضی می دانند داشته باشد. می خواهد از سنگفرش کنار چمن عبور کند چون میداند که فقط اساتید اجازه دارند از روی چمن، مسیرشان را ادامه دهند.هاردی استاد دانشگاه (جرمی آیرونز)، کسی که او را برای اولین بار باور کرد دستش را می گیرد تا به همراه هم از راه چمن به مقصد برسند و چه نمای زیبائی است باور کردن این نابغه ی هندی که توانسته یک سال پیش از مرگش به جایگاهش پی ببرد.
هما گویا (سی و یک نما)- غروب جمعه و نیمه ی اولین ماه پائیز هر کدام به تنهائی هم می توانند بهانه ای باشند تا دلتنگ شویم، اما من در چنین زمانی مهمان جوانانی بودم که می خواهند دستمان را دوباره در دست یار مهربان بگذارند. حیران شدم از این همه انگیزه و دانشی که داشتند و من چیزها یاد گرفتم در همان دو ساعت که به دقیقه ای سپری شد. من که خود این روزها با کتاب بیگانه شده ام. می خواستم بنویسم که کتابخانه نارنجی چیست، بانیانش که هستند و چه هدفی دارند. می خواستم بنویسم در این دو ساعت چه گفتیم و چه شنیدیم اما شاید اینطور گویاتر باشد. آشنائی با کتابخانه نارنجی و بعضی از کتاب هائی که دیشب با هم مرور کردیم در غروبی که تک تک شما را کم داشت.
هما گويا- ابراهيم خان حاتميکيا! در دهمين جشن انجمن منتقدين و نويسندگان سينماي ايران ديدمت که روي صحنه آمدي تا از تو براي کارگرداني فيلم «باديگارد» تقدير شود. کت و شلوار پوشيده بودي بر عکس هميشه و گر چه معلوم بود که به اين نوع لباس رسمي پوشيدن چندان عادت نداري اما همين کت وشلوار هم نشان ميداد که آمدهاي تا بگوئي جدا نيستي از عدهاي سينماگر و مردم واز طرفي به عدهاي ديگر تعلق يا تعلق خاطر خاصي نداري. سوز داشتي و نه دود.
هما گویا (سی و یک نما) – آخرین روزهای شهریور سال 91 بود، درست مثل این روزها. روزهائی که ابوالفضل پورعرب با همه قهر کرده بود حتی با خودش. با بیماری دست و پنجه نرم می کرد و شاید در خوش بینانه ترین حالت هم فکر نمی کردیم چندان مقاومت کند، او که گفته می شد به دلیل اعتیاد به بیماری ایدز مبتلا شده و البته سرطان هم دارد. با او کوتاه صحبت کردم و گفت یک روز حرف خواهم زد. گفت که شاید رو به روی مردم بنشینم و ناگفته هایم را بگویم. من که فکر می کردم فرصت زیادی ندارد، پرسیدم: کی؟ گفت: بعد. پرسیدم بعد یعنی کی؟ گفت: بعد یعنی بعد. و انگار حالا همان بعدی است که قولش را داده بود و رو به روی فریدون جیرانی با مردم حرف زد که این یکی دو روز بازخورد های حرف هایش را می بینیم. بی مناسبت نیست تا حرف های چهار سال پیش او را هم مرور کنیم. حرف هائی به اندازه یک سلام و احوالپرسی .مطلبی با تیتر : "حکایت مرد ناتمام".
هما گویا (سی و یک نما) – در سی چهارمین جشنواره فیلم فجر، "برادرم خسرو" در عین کم لطفی هیئت داوران بی آنکه حتی نامش در بین اسامی رقابت کننده ی بخش سودای سیمرغ بیاید ، همه ی نظر ها را به خود جلب کرد. حتی مسعود فراستی هم نتوانست نسبت به آن بی تفاوت باشد.فیلمی با درخشش استثنائی از "ناصر هاشمی" و "شهاب حسینی" در نقش هائی کاملا متفاوت و در درامی که با هر مخاطبی در داخل و خارج از ایران ارتباط برقرار می کند. آقای وزیر! آقای معاونت سینمائی! ممکن است لطفا "برادرم خسرو " را ببینید؟!
هما گویا (سی و یک نما) - سینمای اصغر فرهادی سینمای خاصی است که یقینا در آینده به عنوان یک مکتب در ایران به آن پرداخته خواهد شد و حال نیز خیلی از سینماگران ایرانی بخصوص سینماگران جوان سعی می کنند تا از او الگو بگیرند و گاه موفقند وعمدتا ناموفق. نگاه فرهادی شبیه به نگاه هیچ سینماگر دیگری نیست و سبک و امضای خودش را دارد.روی بردار می توان امتیاز فیلم های او را بالا و پائین کرد اما نمی شود نمودار جدیدی برای مقیاس کارهایش رسم نمود.تعلیق خاص او ومعجزه ای که موجب می شود در فیلم های فرهادی مواظب گاه پلک زدنمان باشیم و مشتاقانه هر دیالوگی را به جای شنیدن ببلعیم به گونه ای است که اگر سلطان دلهره آلفرد هیچکاک زنده بود از طرفدارن پر و پا قرص سینمای فرهادی می شد و گاه در دل حسرت می خورد که میتوان بدون گزارش یک قتل هم دنیائی پر از رمز و راز مردی بود که زیاد می دانست و هیجان را به مخاطب تقدیم کرد.تمام این باورها را تا زمانی داشتم که فیلم فروشنده را ندیده بودم اما....