هما گویا / سی و یک نما – فاصله ی بین یک اتفاق واقعی و فیلمی که از روی آن ساخته می شود یقینا وجه دراماتیک و تعلیق درستی است که گاه به اغراق میکشد و این اغراق هم درست است. سینما یعنی همین.
فورد در برابر فراری را فقط به واسطه ی وظیفه ام در قبال معرفی فیلم ها در رسانه ای که دارم با کم میلی play کردم، پیش از این کریستین بیل بازیگر مورد علاقه ام نبود اما مت دیمون رو بسیار دوست داشتم ...
هما گویا/ سی و یک نما_ اصلاً مهم نیست در فیلم "کازابلانکا" مرلین مونرو بازی میکند یا اینگرید برگمن. این معشوقهی زیبایی که عاشق از دست داده؛ برای کاظم خان(علی نصیریان) فقط "زری" است که سالها پیش بازرس کیانی(رضا کیانیان) او را از چنگش درآورده است.
هما گویا / سی و یک نما – اینکه در تیتر آمده است که تماشای این فیلم را از دست ندهید به این معنا نیست که فیلم "شکستگی" یک اثر شاخص و فوق العاده است. بلکه باید در تکمیل کلامم بگویم که اگر مثل من طرفدار فیلمهای مهیج و راز آلود هستید که حتی اجازه نمیدهد از یک پلان آن غافل شوید، حتما از این فیلم لذت خواهید برد به خصوص که این فیلم در بستری روانشناسانه نیز ذهن شما را به چالش میکشد.
هما گویا /سی و یک نما – وقتی گفته شد که برای اکران فیلم جوکر(Joker ) به کارگردانی "تاد فیلیپس"، پلیس در سینماهای آمریکا مستقر شده و ارتش هم مراقب اوضاع بوده به نظرم یک شوک تبلیغاتی دوجانبه آمد اما با دیدن فیلم مطمئن شدم که جوکر در هرجای دنیا که به نمایش درآید، یقینا نیاز به حضور و حراست پلیس دارد.
هما گویا / سی و یک نما – گاو محبوب "جهان" بیمارست اما به جهان اطمینان می دهند که نگران نباشد ، حیوان خوب خواهد شد و تا بیست سال دیگرهم زنده خواهد ماند، اما جهان نگران بیست سال آینده..... نمی تواند باشد
هما گویا / سی و یک نما - این روزها دوباره سریالی روی آنتن شبکه سه سیما رفته که بیشترین مخاطب تلویزیون را به خود جلب کرده است، در حالی که خوشبینترین منتقدین حوزهی تلویزیون هم باور نداشتند که فصل سوم سریال "ستایش " حتی جلوتر از فصل دوم و در اندازههای فصل اول آن مخاطبی را به خود اختصاص دهد؛ چرا که اصولا سریالهای دنبالهدار همیشه با ریسک بزرگی برای جذب مخاطب مواجه هستند.
هما گویا / سی و یک نما - گرچه سینمای مستند همواره جایگاه ویژه ای در دنیای جادوی تصویر داشته اما در جذب مخاطب، عموما با مشکلاتی رو به رو بوده که یکی از اساسی ترین بستر های این نادیده گرفته شدن ها، عدم آگاهی درست مخاطب از این شاخه ی مهم سینما و از طرفی عدم نحوه ی صحیح ارائه آن بوده است.
هما گویا/ سی و یک نما – همه ی فیلم در ترانه ای که چارلی (آدام درایور) در سکانس های پایانی فیلم می خواند خلاصه می شود : "Being Alive " ،چرا که این فیلم سرشار از زندگی است .«داستان ازدواج» Marriage Story بر خلاف ایده اصلی آن که جدایی است، پر از عشق و وابستگی است. یک داستان عاشقانه واقعی که شخصیت های اصلی آن را دوست داریم، بخصوص چارلی را.
یک خانواده سه نفره، زن،مرد و پسر خردسالشان. خانواده ای در آستانه ی طلاق و درگیر حضانت بچه.
اما این طرح اولیه فقط شیطنت "نوا بومباک" است و بس؛ که به فیلمنامه ی یک شاهکار کلاسیک به نام "کرایمر علیه کرایمر"، ناخونک زده و هیچ وجه اشتراک خاص دیگری بین این دو فیلم نیست؛ درست مثل تفاوت فیزیکی که داستین هافمن کوتاه قد با آدام درایور دومتری دارد.
حتی این دو خانواده در این دو فیلم شرایطی نظیر یکدیگر هم ندارند و از همه مهم تر در کرایمر ما با یک سوپر قهرمان در نقش پسربچه با شخصیتی کاملا مهندسی شده و بی نظیر رو به رو هستیم، شخصیتی که هرگز فراموش نمی کنیم، در حالی که بومباک به عمد پسر بچه ی منفعلی را به ما معرفی می کند که هیچ ارتباطی با او نمی گیریم چرا که درحقیقت دغدغه ی فیلم اصولا فرزند این زوج نیست. بومباک لایه های درونی یک رابطه ی زناشویی را به تصویر می کشد که برخلاف انتظار، طلاق عاطفی نگرفته اند و می خواهند طلاق فیزیکی بگیرند. آدم هایی که همدیگر را دوست دارند اما در کنار هم احساس خوشبختی نمی کنند.
اینکه ده سال پیش چارلی یک کارگردان مطرح تئاتر بوده در حالی که نیکول "اسکارلت جوهانسون" به عنوان بازیگر فقط در یک نمایش دانشجویی برهنه شده اصلا مهم نیست. اینکه چارلی به بازیگری نیکول اعتماد کرده و حالا نیکول فرصت دارد تا در یک سریال تلویزیونی مطرح نقش اول را بازی کند هم مهم نیست. حتی اینکه پس از سال ها که نیکول حریم اتاق خوابش را به روی چارلی بسته و چارلی یکبار به او خیانت کرده هم مهم نیست. مهم این است که این دو پس از ده سال زندگی مشترک هنوز باور نکردند که باید به جای تغییر یکدیگر با خصوصیات و موقعیت هم کنار بیایند و به دیدگاهی مشترکی برسند.
نیکول تمایل بیمارگونه ای به مراقبت از دیگران را دارد. این مراقبت از مادر و خواهرش شروع می شود و به چارلی و پسر هشت ساله شان هنری می رسد.
به همین دلیل هنری از نظر شخصیتی بسیار وابسته تر و کوچکتر از سنش هست و چارلی می داند که نیکول چه صدمه ای به شخصیت هنری وارد می کند که در آینده جبران پذیر نخواهد بود (اینجا اشاره ای می کنم به سکانسی که هنری به دستشویی رفته و نیکول و خواهرش قرار است در صورت اجابت مزاج به او هدیه بدهند چرا که تازگی از دستشویی رفتن طفره می رود و این رفتار چقدر برای چارلی مشمئز کننده است).
هنری ترجیح می دهد در لس آنجلس و با مادرش که همیشه از او حمایت می کند زندگی کند و نه با پدر شلخته ی نیویورکی ای که فقط بلد است برای او کتاب بخواند و دست پخت خوبی هم ندارد.
چارلی این را می داند و همانطور که به وکیلش هم می گوید، او برای حضانت از بچه چندان دغدغه ای ندارد و می داند که در این رقابت بازنده خواهد شد اما تلاشش را می کند تا در آینده هنری فکر نکند که پدرش به او اهمیت نمی داده است.
سکانسی که تصویر آن بسیار در فضای مجازی تکرار می شود نقطه ی اوج داستان ازدواج است (با این اسم بی ارتباط اما هوشمندانه ی فیلم). سکانسی در خانه ی چارلی. خانه ای سرد و بی روح با دیوارهایی سفید و خالی که هنوز به درستی چیدمان نشده و قرار است با چند گل و گلدان، به زور به آن روح زندگی بدهند. این سکانس نقطه ی عطفی در بازیگری آدام درایوراست، زمانی که به دیوار می کوبد و با گریه آرزوی مرگ نیکول را می کند درحالی که همه ی کلامش پر از عشق است و این را نیکول هم می فهمد و وقتی چارلی به زانو روی زمین می نشیند، سرش را در آغوش می گیرد و چارلی به پاهای او می چسبد. شاید هنوز نیاز دارد که نیکول موهای او را کوتاه کند و یا بنده کفشش را ببندد. دیالوگ های این سکانس هم بی نظیر است و به نوعی مکتبی برای دغدغه های زندگی زناشویی. به خصوص وقتی چارلی می گوید: "از اینکه من با کسی همبستر شوم آنقدر نگران نشو که وقتی می بینی با کسی خوشحال ترم و می خندم".
صحنه هایی که وادارمان می کند تا آدام درایور را در اسکار، رقیب اصلی برای واکین فونیکس، آنتونیو باندراس و لئوناردی کاپریوببینیم.
داستان ازدواج پر از بازی های خوب است در لا به لای یک فیلمنامه بسیار خوب با کارگردانی یک دست و روان که نه میزانسن حرف اول را می زند و نه دوربین. بلکه این شخصیت ها هستند که مثل یک نمایش روی صحنه از آن دفاع می کنند و بازی هایی درست که به خوبی هدایت شده اند. حتی بازی "لورا درن" در نقش یک وکیل جاه طلب و بی احساس که مدام دست هایش را برای القاء حقانیت و اعتماد به نفس خود تکان می دهد و ما به درستی از شخصیت او متنفریم.
"داستان ازدواج" Marriage Story در کنار فیلم "رنج و افتخار" از فیلم هایی بودند که در سال 2019 درکشان کردم و از دیدن آنها لذت بردم و تماشای این دو فیلم را به شما پیشنهاد می کنم.
هما گویا / سی و یک نما – گلدن گلوب نامزدهای 2020 خود را انتخاب کرد و قابل پیش بینی بود که سه فیلم "جوکر" تاد فیلیپس، "روزی روزگاری در هالیوود" تارانتینو و "ایرلندی" اسکورسیزی در کنار فیلم خارجی "انگل" سرآمد اسامی باشند، اما انگار گلدن گلوب هم مثل من در میان این همه خشونت به دنبال کمی آرامش هم بود و به همین خاطر «داستان ازدواج» یک پله بالاتر از این فیلم ها در تعداد نامزدی ایستاده است. فیلمی که هنوز ندیده ایم اما تصاویر منتشر شده و حتی پوستر فیلم به همراه بازیگرانش ما را کنجکاو دیدن کرده است.
هما گویا/ سی و یک نما – سالوادور "آنتونیو باندراس" آنچنان در آب غوطه خورده که گویی قرار است یک بار دیگر غسل تعمید داده شود و در پایان میانسالی زندگی را از نو شروع کند. جای بخیههای بلندی که از گلو تا ناف او کشیده شده بیشتر به یک اثر از جراحی باز قلب شباهت دارد، اما هر چه هست این زخم هنوز کهنه نشده و قسمتی از زندگی اوست که "آلمودوار" قرار است به تصویر بکشد.