نمایش موارد بر اساس برچسب: هما گویا

سی و یک نما - رضا درمیشیان در مجبوریم به اندازه ای همه چیز را مطلق میبیند که سارا (نگار جواهریان) در انتخاب رنگ شال برای حضور در دادگاه مردد است. او می خواهد خاکستری را انتخاب کند اما منصرف می شود، همه چیز یا باید سفید باشد و یا سیاه و حتی تردید در یکبار انتخاب رنگ خاکستری را جلوی آینه یا قاب تصویر ذهن کارگردان تاب نمی آورد. البته که ما نمی دانیم رنگ سفید مطلق از نظر درمیشان در کدام جامعه پیدا می شود و با نگاه او، مانتوی مشکی و شال سفید دو رنگ مکملی است که در طول فیلم سارا که نماد عدالتخواهی در فیلم است از آن جدا نمی شود.

منتشرشده در سینمای ایران

سی و یک نما – "گربه سیاه" به کارگردانی کریم امینی و تهیه‌کنندگی و بازی بهران رادان از هفته گذشته اکران آنلاین خود را آغاز کرده است، اما به جز  این دو نفر، دیگر عامل اصلی یعنی نویسنده ی فیلمنامه گربه سیاه، دغدغه ی اصلی نوشتن این یادداشت محسوب می شود. نام "علی اصغری" نویسنده ای خوش ذهن که باور اینکه "گربه سیاه" را او نوشته باشد دشوار است. علی اصغری ای که یکی از تحسین شده ترین فیلمنامه هایش، "دهلیز" ساخته ی بهروز شعیبی است. حال چطور او می تواند چنین فیلمنامه ی بی در و پیکری بنویسد  سوال مهمی است، اگرچه در لا به لای آن می توان امضای کمرنگی از او را دید. اما با نگاه وی نسبت به قصه نویسی کاملا در تضاد است. او نگاه به درد جامعه را بلد است و به رشته ی تحریر درآوردن یک درد از دردهای جامعه را در بستر تعلیق و خرده پیرنگ های به جا می شناسد. برای مثال در همین گربه سیاه،  معضل- شاید از نگاهی موجه- "ملاقات های خصوصی" در زندان که خود عواقبی به دنبال دارد را به جا در قصه گنجانده است. قانونی شرعی که گاه موجب تولد بچه ای می شود که هیچ آینده روشنی در پیش روی او نیست و خانواده ای از هم پاشیده با نابسامانی های اقتصادی و اجتماعی، حالا باید عضو جدیدی را به این مصیبت زدگی و ناهنجاری اضافه کنند. یک خرده قصه ای خوب که فیلم  به سرعت از آن عبور می کند.

منتشرشده در سینمای ایران

همه چیز از مستند شروع شد و یک مستند ساز جوان ایرانی که نگاه منتقدین و مخاطبین این سینمای مهم اما مهجور مانده را به خود جلب کرد. مستند سازی که با نگاه متفاوت‌اش به لا یه های زیرین قصه های ناگفته، برای سینمای مستند شروعی تازه بود و از آن مهمتر اینکه موجب شد تا روایت مستندسازهای با استعداد دیگر را هم با دقت تر ببینیم تا مخاطب بیشتر از پیش به این نوع سینمای مهم واقعگرا اهمیت دهند و سوق پیدا کنند و بدانند که می‌توانیم در سینمای مستند هم قصه‌گویی قهار باشیم. ببینیم، بشنویم و در کنارش بهتر بیاندیشیم. مخاطبی که گاه وجه سرگرم کننده سینما را در سینمای مستند کمتر باور داشت.

منتشرشده در تلویزیون
دوشنبه, 26 ارديبهشت 1401 13:18

همه چیز برای فروش؛ حتی کتاب

سی و یک نما - اردیبهشت که میشد، او بود و عشق نمایشگاه کتاب که تمام روزهای برپایی نمایشگاه دور و بر غرفه ها می پلکید. خوره ی کتاب بود انگار. یا میدید، یا میخرید.

منتشرشده در گوناگون

سی و یک نما - از کلمه ی کاریکاتور برای این هنر استفاده کردم و نه کارتون که این روزها مصطلح شده است چرا که من از نسلی هستم که به آن کاریکاتور می گفتند و این هنر هم ظریف تر بود و هم اصیل تر. کاریکاتوریست هم چندان به خرید و فروش اثرش فکر نمی کرد. مگر هنر قیمت دارد؟ مگر امثال عربانی و درمبخش هنرشان را می فروختند؟

منتشرشده در تلویزیون

سی و یک نما - مرد جنازه را روی زمین میکشد، داخل حُفره کف سالن می اندازد و آتش میزند و در کمال خونسری می نشیند و نظاره گر این صحنه است. نمی دانیم جنازه متعلق به کیست! زن است یا مرد، پیر است یا جوان، چرا که لای پتویی پیچیده شده است.

منتشرشده در سینمای جهان

هما گویا - در شادروان قرار است همه چیز شیرین باشد. حتی یک اتفاق تلخ مثل مرگ.

منتشرشده در سینمای ایران

هما گویا - همین دیروز بود انگار. سر صحنه ی سریال بزنگاه رضا عطاران آمد نشست روی تخت حیاط و با اون لهجه ی شیرینش به من گفت: "میشه با من مصاحبه کنی، من از همه ی اینا بهترم. بازیم هم بهتره. آقا عطاران یه بار بگه من یاد می گیرم. سواد ندارم اما از همه شون بهترم. همه کاری هم بلدم. خیاطی، آشپزی، آمپول زنی، سلمونی، تازه قابله گی هم بلدم. اما ماشین میفرستن دنبال بقیه بازیگرا، دنبال من نمی فرستن. من خودم هر روز، دهن روزه با اتوبوس میام سر کار. البته حق هم دارن. راه خونه م سر راست نیست. (گفت خونه شون کجاست اما من نمی شناختم). یه چیزی هم بهت بگم. این بازیگرا رو می بینی، فرت و فرت سیگار میکشن، اخرش سرطان می گیرن اما من مثل یه دختر چارده ساله سالمم.

منتشرشده در تلویزیون

هما گویا - وقتی بازیگران فیلم "شهرک" اعتراف می کنند که خودشان هم تا پایان فیلمبرداری نمی دانستند که شهرک چه می خواهد بگوید، باید بگوییم که باور کنید، خودِ کارگردان هم دقیقا نمی دانست که چه فیلمی ساخته خواهد شد. نه اینکه نداند چه فیلمی می خواهد بسازد اما طرحی که داشت آنقدر پیچیده و بازی بزرگان بود که می خواست در مسیر، مقصد را پیدا کند.

منتشرشده در سینمای ایران

سی و یک نما - مادر (مریم سعادت) خودش را برای یک مهمانی خانوادگی آماده می کند و سنجاق سینه ی زیبایش را به لباس خود می زند تا آراسته تر باشد. نما نزدیک است و صداها نامفهوم. دختر (یکتا ناصر) وارد می شود و سمعک مادر را در گوشش می گذارد. صداها واضح می شود و یوسف حاتمی کیا از همین اول سنگش را با ما وا می کند. قرار است که مخاطب "شب طلایی"، تا انتها همراه مادر باشد، از دریچه چشم و گوش او.

منتشرشده در سینمای ایران
صفحه4 از34