نمایش موارد بر اساس برچسب: نقد فیلم

سی و یک نما - آیا دوران ممنوع الکاری و ممنوع التصویری بعضی چهره های تلویزیونی به پایان رسیده ؟ آیا اختلاف بعضی از چهره های طنز با یکدیگر کنار گذاشته شده ؟ آیا دوباره تیم پیمان قاسمخانی و مهران مدیری در قالب پروژه جدید سینمایی ، تلویزیونی یا حتی شبکه سینمای خانگی در کنار هم خواهندبود ؟

 

منتشرشده در تلویزیون

 

آیین بزرگداشت استاد «جمیله شیخی» در افتتاحيه نمايش «تله موش» اقتباسی از آگاتا کریستی برگزار می شود .گفتنی است که یکی از اجراهای موفق از این نمایش با حضور تماشایی  این بزرگ بانو بازیگر بوده است
 

 
 گزارش سی و یک نما:  به نقل از روابط عمومی : در مراسم افتتاحیه نمایش «تله موش» به نویسندگی و کارگردانی سیاوش اسد برگرفته از نمایشنامه ای به همین نام اثر « آگاتا کریستی» برزگداشت استاد جمیله شیخی روز جمعه ساعت 21:30در تماشاخانه شهرزاد سالن شماره 3 برگزار خواهد شد.
«تله موش» داستان زوجی است که عمارت زیبایی به آنها ارث رسیده و شرط وکیل این است که ۵ روز باید از مسافرهایی در آن عمارت پذرایی کنند ولی قتلی در نزدیکی آن عمارت اتفاق می افتد که همه چیز را تحت شعاع خود قرار می دهد.
بازیگران این نمایش به ترتیب ورود به صحنه مرجان دلبند، سحر نظام دوست، عمار تفتی، فرزانه شجاعی، سیاوش اسد، مهدی بیگدلیا، الیزا اورامی، سمیرا خلیلی، حسین پرستار، سمیه مهری و اردلان شجاع کاوه هستند.
 
از دیگر عوامل این نمایش می توان به مشاور کارگردان: دکتر ناصر اقایی، تهیه کننده: لیلا اسماعیلی، برنامه ریز: علی سعید، مدیر تولید: شاهین زوار، طراح صحنه اجرا: میثم شاهکاری، طراح لباس: چهرک نریمانی، طراح گریم: ثمر برازنده، مدیر صحنه: امیر ارام، مدیر تبلیغات: گروه هنري مربع ١١، منشی صحنه: فاطمه حاتمی، عکاس و ساخت تیزر: علی نوری، تبلیغات و طراح نور: گروه هنری مربع 11 و پیج تهران تماشا، طراح پوستر و بروشور: امیر حسین بصیر، موسیقی: میلاد مهدوی و مشاوررسانه:محمد(مانی)حق جواشاره کرد.
علاقه مندان به تماشای این نمایش می توانند جهت خرید بلیت به سایت تیوال و یا بصورت حضوری به گیشه تماشاخانه به ادرس خیابان نوفل‌لوشاتو، تقاطع خیابان رازی مراجعه نمایند.
 

 

 
منتشرشده در تئاتر

سی و یک نماسینمای فرهادی به سه دوره تقسیم می شود. اول داستان های اپیزودیک سریال موفق "داستان یک شهر" ،فیلم سینمایی "رقص در غبار" و فیلم "شهر زیبا" که فصل اول از نگاه او به پیرامونش است ،داستان می گوید و شکلی کلاسیک دارد . فصل دوم "چهارشنبه سوری" ، "درباره الی" و "جدایی نادر از سیمین" که نقطه عطف فیلم های او تا به امروز است،فصلی طلایی که کلاس فیلمسازی شد برای خیلی از فیلمسازان جوان و اما فصل سوم "گذشته "، "فروشنده "و "همه میدانند" که انگار به نوعی خودش هم نمی خواهد قصه اش را تمام و کمال بداند چه برسد به اینکه آن را خوب تعریف کند.


 

انگار به تازگی او در روایت قصه هایش رازهایی دارد که خود نیز اسرار آن را نمی داند چرا که دانستن اسرار روایت را سخت می کند و موجب می شود تا بعضی خرده قصه ها به هم نخورند و تکرار این پیچیدگی مدرن تا کجا می تواند به نبوغ و مولف بودن فرهادی ضربه نزند با همین فیلم اخیروی محک می خورد و یقینا بازتاب ها در باره "همه می دانند "که با وجود حضور سه ستاره بزرگ سینما در قعر جدول منتقدین فستیوال کن قرار گرفته می تواند تلنگری باشد تا نگاه تازه ای به توانایی هایش بیاندازد.

«ژان لوک گدار» کارگردانی که تا این ساعت با فیلم "کتاب تصویر" در صدر جدول فیلم های کن 2018ایستاده است جمله معروفی دارد که می گوید: "وقتی در یک فیلم زیاد حرف می زنی ، کسی باورت نمی کند". و "همه می دانند" فیلم پر حرف و پر تایمی است.این فیلم دست روی باورهایی گذاشته و از خطوط قرمز اخلاقی گذشته که مختص ایران و باور های ملی و مذهبی و حتی حکومتی کشورش نیست و می تواند حتی یک اسپانیایی را هم مکدر کند. انگار که جدالی است بین ایمان وشک، بین شرک و مذهب از شکی که در خصوص نسبت های فامیلی به بیننده القا می کند تا اوج بی اعتمادی و لجام گسیسختگی .

چیزی که در فیلم همه می دانند بزرگترین زنگ خطر است اینکه اصغر فرهادی به شدت از شخصیت پردازی دور شده است وبیم آن می رود که کم کم هویت خود او هم در شخصیت های نیمه تمام فیلم های بعدی اش گم شود وقتی که حتی نمی توانیم تصویر درستی از یک مادر داشته باشیم.

و تنها نقطه عطف در این فیلم فرهادی فرصتی است که به خاویرباردم داده شد که پس از بازی بد در دو فیلم اخیرش ، بار دیگر از توانایی هایش در بازیگری دفاع کند و البته تدوین هایده صفی یاری که یار موثری برای هر فیلمساز است که متاسفانه با همه تلاشش نتوانسته ضعف های فیلم را که برگرفته از فیلمنامه است بپوشاند.

در ادامه دو نقد از دو منتقد ایرانی و غیر ایرانی را در مورد "همه می دانند" بخوانید:

بین فیلم «گذشته» که در پاریس جریان داشت و درام جدید اسپانیایی «همه می‌دانند» اثر کارگردان ایرانی برنده اسکار یعنی «اصغر فرهادی»، کارنامه کارگردان بسیار شبیه به کارنامه «وودی الن» به نظر می‌رسد، از آن جایی که او هم شروع کرده و یکی پس از دیگری بازیگران زیبا را به یک کشور اروپایی می‌برد و یک درام خوش رنگ و لعاب را تحویل مخاطب می‌دهد، درست مثل «الن». جهانگردی خوب و به جاست، مگر آن که انتظار داشته باشید که کارگردان به شدت بااستعدادی که قبلا با «جدایی» و «فروشنده» او را شناخته‌ایم و در داخل مرزهای کشور خود به خاطر زیر ذره بین بردن برخی موضوعات جنجال برانگیز هم ظاهر شده، در خارج از مرزهای کشورش آزادی بیشتری برای به به تصویر کشیدن اتفاقات فیلمش داشته باشد.

 

اصغر فرهادی

 

ضعیف‌ترین فیلم «فرهادی» تا به امروز که برای افتتاح جشنواره کن ۲۰۱۸ که به عقیده بسیاری، یکی از ضعیف‌ترین سال‌های این فستیوال خواهد بود، انتخاب شده، هنوز هم بهتر از بسیاری از درام‌های فرانسوی، اسپانیایی و آمریکایی با اهداف تجاری است که سالانه تعداد زیادی از آنها ساخته می‌شود. به مانند بهترین کارهای «فرهادی»، همه می‌دانند هم یک سناریوی ساده دارد: یکی از آن اتحادهای دوباره همیشگی میان دو زوج که قبلا عاشق هم بوده‌اند، اینجا «پنه لوپه کروز» و «خاویر باردم» با یک گذشته عجیب و غریب و استفاده از زندگی شخصی این کاراکترها برای لایه لایه باز کردن تمامی اسرار آنها.

همان طور که از نام «همه می‌دانند» بر می‌آید، بزرگ‌ترین نکته داستانی آن و ایده‌ای که بقیه چیزهای داستانی حول آن شکل گرفته را بدون اسپویل نمی‌توان توضیح داد و این فیلم هم اولین اکران‌اش را در افتتاحیه جشنواره کن تجربه کرده پس صحبت در مورد آن سخت است. ولی اگر بخواهیم به طور مختصر اشاره کینم، فیلم حول محور یک آدم ربایی می‌گردد. «لاورا» (با بازی «پنه لوپه کروز») و بچه‌هایش از آرژانتین به کشور خود یعنی اسپانیا بازگشتهاند تا در یک مراسم ازدواج فامیلی شرکت کنند، در حالی که شوهر او یعنی «الخاندرو» (با بازی «ریکاردو دارین») در آرژانتین مانده تا به دنبال کار بگردد.

در ابتدا، همه چیز به مانند ماچ و بوسه‎‌های پس از دیدار دوباره پس از مدتی طولانی است. به نظر می‌رسد که رابطه میان لاورا و یکی از دوستان قدیم خانوادگی او یعنی «پاکو» (با بازی «خاویر باردم»)، که در خارج از شهر به ساخت نوشیدنی‌ها مشغول است و با توجه به لباس‌ها، گوشواره‌ها و ریش‌اش تیپ و قیافه جالبی هم دارد، قوی‌تر از آن چیزیست که فکر می‌کنیم و علت آن هم آن رابطه عاشقانه قدیمی میان آن دو است که سال‌ها پیش جریان داشته و گذشت زمان هم چندان در پاک کردن آن موفق عمل نکرده است. درست به مانند فیلمبرداری آن آگهی‎‌های تبلیغاتی داروها که در آن همه کاراکترها با لبانی خندان در یک مرتع سرسبز شروع به دویدن می‌کنند (بدون آن که اصلا ارتباط خاصی با آن داروی مورد تبلیغ داشته باشد)، این سکانس‌های اولیه فیلم بانشاط هستند ولی هیچ گاه نمی‌توانند به جذابیت بالایی برسند. درست به مانند ورق زدن آلبوم‌ عکس‌های شخصی یک غریبه، تماشای این سکانس‌های اولیه هم سریعا تکراری می‌شود و رنگ می‎‌بازد.

در طی آن سکانس‌های اولیه طولانی به این نکته اشاره می‌شود که دختر لاورا یعنی «آیرین» (با بازی «کارلا کامپرا») دارای یک خوی سرکشی است: او فرار می‌کند تا با یک نوجوان محلی به عیاشی برود، و در طول مجلس عروسی، آن دو نفر با هم به بالای زنگ کلیسا فرار می‌کنند تا با هم معاشقه داشته باشند. پس از گذشت مدتی از این جشن و سرورها، او ناگهان ناپدید می‌شود، و تنها چیزی هم که به عنوان سرنخ می‌توان مورد استناد قرار داد روزنامه‌هایی در مورد یک آدم ربایی قدیمی است.

لاورا به طور قابل درکی نگران است، اگرچه بازخوردهای مخاطبان نسبت به این قضیه احتمالا بسیار سردتر خواهد بود: برخی با تاکید بر موقعیتی که او در آن گیر افتاده به قضیه نگاه می‌کنند، و در واقع خود را وادار می‌کنند که اگر این اتفاق برای فرزند خودشان رخ می‌داد چگونه میشد؛ بقیه هم این را به عنوان فرصتی برای کروز (که در همان سکانس‌های ابتدایی فیلم شادی خود را از دست می‌دهد) می‌بینند تا بتواند بر خلاف آن غم و غصه، خودی نشان دهد. این یک نقش آفرینی بلندپروازانه از سوی بزرگ‎‌ترین ستاره بین المللی اسپانیاست؛ اگرچه تلاش زیادی را در بازی او می‌بینیم، ولی هیچ گاه نمی‌توانیم او را به عنوان یک مادر قبول کنیم.

 

سینمای ایران

 

نقطه ضعف بزرگ‌تر آن است که مهم نیست لاورا چقدر به طور ناامیدانه به دنبال پیدا کردن دختر خود است، در نهایت، فیلم به شکلی واضح به دنبال حل این جنایت نمی‌رود و این حس خوبی را به شما منتقل نمیکند. در واقع، عکس این قضیه ممکن است صادق باشد، چرا که ربوده شدن آیرین به مانند چیزی عمل می‌کند که باعث می‌شود روابط میان دیگر شخصیت‌ها را به شکلی ملموس‌تر در فیلم مشاهده کنیم. هر چقدر که آیرین بیشتر از فیلم و مادرش دور باشد، فرهادی بیشتر می‌تواند به شکاف‌های موجود در زندگی گذشته شخصیت‌ها بپردازد.

از این لحاظ، «همه می‌دانند» یک جورایی به مانند یک نسخه خواب آور و کسالت‌بار از «درباره الی»، آن درام غیرمعمول که فرهادی را در سطح جهان معروف کرد، می‌ماند. آن فیلم، که برای او جایزه بهترین کارگردان را در جشنواره فیلم برلین سال ۲۰۰۹ به همراه داشت، از گم شدن یک زن جوان به عنوان یک مک گافین استفاده می‌کرد و به جای آن که به گم شدن الی و جنبه‌های مختلف آن بپردازد، بیشتر به سراغ جنبه‌های پنهان میان باقی کاراکترهای اطراف او و روابط آن‌ها با یکدیگر می‎‌رفت. اینجا نیز، فرهادی به نظر بیشتر تمرکزش را روی مردمانی که اطراف آن شخصیت گمشده هستند گذاشته تا خود آن شخصیت.

به همین علت، «همه می‌دانند» یک فیلم هیجانی که در آن پازل‌های «جیگسا» مانند وجود داشته باشد نیست، بلکه فیلم است که فرهادی در آن از مخاطب می‌خواهد که خودش کارآگاه قصه شود و در میان چندین سرنخ جزئی، به دنبال کلید حل معما باشد. مجرمان تنها یک بار نشان داده میشوند، آن هم در سکانسی که به مانند یک اعتراف می‌ماند، و این با توجه به اینکه فیلم چقدر کم به اجرای عدالت برای آن‌ها اهمیت می‌دهد بسیار نابجا نیز است. با این حال، هنوز هم ما نمی‌توانیم گمان کنیم که چه کسی مجرم است، و با توجه به اینکه همان طور این پرونده در ذهن ما گسترش می‌یابد، لاورا هم به این نکته پی می‌برد که فردی که دست به انجام این کار زده احتمالا یکی از نزدیکان خانوادگی است و او مقصر ربوده شدن دخترش است.

در همین حال، جذابیت‌های اصلی فیلم خودشان را نشان می‌دهند، وقتی که فرهادی به سراغ زیر و رو کردن گذشته میان پاکو و لاورا می‌رود. اینجا جاییست که او به عنوان کارگردان خودش را نشان می‌دهد، اگرچه فیلم در راه رسیدن به جایی که افشاسازی‌هایش به حداکثر تاثیرگذاری برسد به شدت کند عمل می‌کند، ولی وقتی هم که به آن نقطه می‌رسد، فوق‌العاده عمل می‌کند. فرهادی در ابتدا مثل یک نمایشنامه نویس شروع می‌کند، ولی «همه میدانند» پای خود را به ویلاها، تاکستان‌ها، قصرها و جاده‌های بیرون شهری هم باز میکند و حالا کنش‌ها و واکنشهای بین شخصیتها از همیشه سینمایی‌تر شده است، به طوری که در افشای اطلاعاتی که انتشارش در واقع هدف او بوده از همیشه موفق‌تر است.

کروز شاید پررنگ‌ترین نقش را داشته باشد، ولی مردها یعنی «باردم» و «دارین» در دمیدن روح به شخصیت‌ خود عالی عمل می‌کنند. در مورد پاکو، باید گفت که او آن قدری در تلاش برای نجات دخترِ عشق سابقش به آب و آتش می‌زند که گویی به مانند حرف‌های همسر او (با بازی «باربارا لنی»)، او حاضر است در راه پس گرفتن او تمام زندگی‌اش را نیز به فرد آدم ربا بدهد. الخاندرو اما فلسفه دیگری دارد، اعتماد به خدا برای بیرون آوردن آن‌ها از این موقعیت، شاید خیلی‌ها فکر کنند پاسخی هم به این‌ها داده نمی‌شود ولی در یک سکانس به خوبی نشان داده می‌شود که خدا چگونه در یک نقطه کلیدی از زندگی او وساطت می‌کند.

تماشای آن که چگونه این سه بازیگر از یکدیگر بهتر نقش آفرینی می‌کنند لذت بخش است، خصوصا آن که «فرهادی» می‌گذارد تا ما بازی «باردم» را با بازی فوق العاده قبلی او در فیلم «ذیبا» که در جشنواره کن ۲۰۱۰ حضور داشت و خیلی هم موفق نبود (ولی «باردم» توانست به خاطر آن جایزه بهترین بازیگر را تصاحب کند) مقایسه کنیم. و بر خلاف فیلم «بی‌عشق» که سال پیش اکران شد، معما خود به خود حل می‌شود، هرچند که در انتها سوالات زیادی باقی می‌ماند.

به این‌ها به چشم چیزهایی نگاه کنید که هیچ کس در مورد «همه می‌دانند» نمی‌داند: چرا لاورا و پاکو در دوران بچگی زیر یک سقف بزرگ شدند؟ آیا آیرین ارتباطی با پسری که از او خوشش می‌آید دارد؟ و چرا شجره نامه خانوادگی فیلم این مقدار جای سوال باقی می‌گذارد؟ مقداری معما و راز بی‌پاسخ چیز خوبی است، ولی این فیلم از آن دقت لازمه بهره مند نیست – یا شاید هم آن بلندپروازی مورد نیاز – که آثار قبلی فرهادی آن‌ها را داشتند. خیلی‌ها ممکن است سوال کنند که چرا «فرهادی» فیلمی به زبان انگلیسی نمی‌سازد، ولی بدون شک این مسئله نیز در آینده کاری او و گردش او به دور دنیا دیده خواهد شد. بیایید امیدوار باشیم که او با فیلم بعدی‌اش استانداردهایش را هم رو به جلو ببرد.

اختصاصی نقدفارسی

مترجم: دانیال دهقانی

اکثر فیلم‌سازان شهیر ایرانی که در خارج از کشور مشغول به کار فیلم‌سازی شدند، نتوانستند‌ از آثاری که در ایران ساختند پیشی بگیرند. هنوز زمانی که بزرگداشتی برای آثار نادری، کیارستمی یا سهراب شهیدثالث برگزار می‌شود، کسی نمی‌تواند زیبایی فیلم «سازدهنی» را با «منهتن از روی شماره» یا تأثیرگذاری فیلم «کلوزآپ» را با «کپی برابر اصل» مقایسه کند. شاید در این میان «شهیدثالث» یک استثنا باشد، چون فیلم‌ «در غربت» او‌ دست‌کمی از «طبیعت بیجان» ندارد، زیرا او حداقل تسلط خوبی بر زبان آلمانی داشت و همچنین «ادبیات و فرهنگ آلمانی» را به‌خوبی می‌شناخت!

فیلم «همه می‌دانند» فرهادی با ریتمی کند، زمانی طولانی و فیلم‌نامه‌ای سردرگم به درد همان فیلم‌های افتتاحیه جشنواره‌ها می‌خورد که معمولا نظر کسی را جلب نمی‌کنند! طبیعتا هیچ جشنواره‌‌ای نمی‌خواهد که از همان شب اول افتتاحیه بهترین فیلم و برگ برنده خود را رو کند، زیرا سطح توقع مخاطب بالا خواهد رفت. به همین‌ خاطر اکثر فیلم‌های افتتاحیه خارج از مسابقه نمایش داده می‌شوند که البته در مورد این فیلم چنین اتفاقی نمی‌افتد.

«همه می‌دانند» حتی نسبت به تجربه دیگر فرهادی؛ یعنی فیلم «گذشته» که در فرانسه کار شده بود، کار ضعیف‌تری از آب درآمده است. در «گذشته» علی مصفا پیوند فرهادی را با «فرهنگ و خلق‌و‌خوی ایرانی» به‌خوبی نشان می‌داد ‌‌و هسته مرکزی داستان با «مفهوم و تضاد شرق و غرب» پیوند نسبتا خوبی برقرار کرده بود، اما در «همه می‌دانند» فیلم‌ساز به تجربه‌ای نو دست زده که مشخص است توان بالابردن این وزنه سنگین را نداشته است، زیرا تسلط روی یک فرهنگ بیگانه با نوشتن یک فیلم‌نامه و مشاهده عکسی در یک گروگان‌گیری در اسپانیا، کشف فوق‌العاده و نویی به حساب نمی‌آید.

درست است که هنر سینما مرزی ندارد، اما به‌سادگی نیز نمی‌توان «ردیف‌های سه‌تار میرزاعبدالله» را با «گیتار اسپانیایی» درهم آمیخت‌ تا به یک تجربه مشترک فرهنگی رسید. زمانی این امر میسر می‌شود که هر دو زبان و فرهنگ به‌خوبی شناخته شوند. درواقع «همه می‌دانند» فرهادی حکم‌ فیلم «آرایشگر سیبری» میخالکوف را پیدا کرده است. «نیکیتا میخالکوف» هم بعد از گرفتن اسکار دست به تجربه مشترک با بازیگران وقت هالیوود؛ «جولیا اورموند» و «ریچارد هریس»، می‌زند و زمانی که با فیلم «آرایشگر سیبری» در افتتاحیه جشنواره کن ۱۹۹۹ شرکت می‌کند، با اینکه فیلم خوش‌ساختی از آب درآمده بود، اما نقدهای زیادی به فیلم شد که «مشخص نیست کارگردان روی کدام صندلی نشسته است! «آمریکا یا روسیه؟». اما نقطه‌ قوت آن فیلم این بود که حداقل ۹۰ درصد داستان در روسیه می‌گذشت!

 

سینمای جهان

 

اما فرهادی با اعتمادبه‌نفس بالایی سراغ وزنه‌ای می‌رود که نمی‌تواند از پس آن به‌خوبی بر‌آید یا اینکه نظام فکری خود را نتوانسته زنده و ‌‌پویا سازماندهی کند تا جوهره درام انتقال یابد و به همین خاطر مخاطب قادر نیست که با چشم و گوش شخصیت‌ها به این درام خیره شود. حضور زوج «پنه‌لوپه کروز» و «خاویر باردم» طبیعتا طرفداران زیادی را به سالن سینما می‌کشاند و ممکن است فیلم فروش بدی نیز نداشته باشد، اما این فیلم در کارنامه فرهادی کار قابل‌تأملی به‌شمار نمی‌آید!

تصویر‌سازی و رنگ‌ولعاب فیلم خیلی خوب است، سکانس افتتاحیه فیلم را «هایده صفی‌یاری»، تدوینگر ثابت کارهای او، با توانایی‌های خوبی در مونتاژ نشان داده است. سکانس معرفی ساعتی در کلیسا که می‌بینیم در روند فیلم پرنده‌ها از شکاف ریز آن به بیرون می‌گریزند از تأثیرگذاری خوبی برخوردار است، همچنین سکانس عروسی با پلان‌های بسته و عکس‌العمل خوب آدم‌ها به موقعیت‌ها ریتم خوبی در کار پیدا کرده است. پایان فیلم و شست‌وشوی خیابان و مجسمه‌ای در میدان شهر پیوند خوبی در تدوین با مفهوم افشای حقیقت برقرار کرده، ولی فرهادی در کارگردانی و انتقال داستان به کالبد شخصیت‌ها خوب عمل نکرده، زیرا عمل برانگیزنده درام که عروسی را به عزا تبدیل می‌کند در این فیلم باورپذیر نشده و ستیز شخصیت‌ها حول محوری ثابت شکل نمی‌گیرد و تغییر ناگهانی شخصیت‌ها با بحران جدیدی که «چه کسی پدر واقعی این دختر است» باعث شده پیوند درام با مخاطب به مسیر دیگری برود و در انتها موضوع و ژانر فیلم که آدم‌ربایی است به فراموشی سپرده شود! زیرا ریتم حاصله از تمپوی درونی هیجان‌برانگیزی برخوردار نیست تا مخاطب را با خود درگیر کند و فیلم با توجه به فیلم‌برداری و فضا‌سازی خوب آن فیلم‌نامه خوبی ندارد و این در حالی است که در کارهای قبلی فرهادی به‌ندرت چنین مشکلاتی در کارگردانی دیده می‌شود و او حداقل در روایت داستان همیشه خوب عمل کرده است. به نظر می‌رسد که ادامه فیلم‌سازی برای کارگردانان شهیر ما در ایران همیشه تجربه بهتری را برای آنها رقم زده است، مگر آنکه اسباب سفر مهیا باشد.

منتقد: مجید موثقی | روزنامه شرق

منتشرشده در سینمای جهان

محصولات استودیو گنبدکبود به مدیریت بابک و بهنود نکویی، از اولین جشنواره ملی پویانمایی چهار جایزه دریافت کردند. 


 

مجموعه انیمیشنی «روبی و جوجه‌ها» محصول استودیو گنبدکبود، جوایز دو بخش از اولین جشنواره ملی پویانمایی از آن خود کرد و دو جایزه دیگر در بخش تیزر تبلیغاتی و بهترین اثر کوتاه فرهنگی نیز به تولیدات این استودیو تعلق گرفت.  

به گزارش استودیو گنبدکبود، اولین جشنواره ملی پویانمایی جایزه بهترین متحرک‌سازی را به احسان انصاری انیماتور مجموعه انیمیشنی «روبی و جوجه‌ها» اهدا کرد. جایزه ویژه بهترین اثر سرگرم‌کننده نیز به بابک و بهنود نکویی، کارگردان و تهیه‌کننده این سریال انیمیشنی اهدا شد.

کارتون

 

 

کارتون ایرانی

 

 

همچنین تیزر تبلیغاتی بانک اقتصاد نوین، یکی دیگر از تولیدات استودیو گنبدکبود به عنوان بهترین اثر در بخش  تیزرهای تبلیغاتی جشنواره ملی پویانمایی معرفی شد و  انیمیشن «روز برفی» یکی دیگر از آثار استودیو گنبدکبود نیز جایزه سوم بهترین اثر کوتاه فرهنگی را از جشنواره ملی پویانمایی کسب کرد.

نخستین جشنواره ملی پویانمایی، که به همت سازمان صدا و سیما در شهر همدان برگزار شد، شب گذشته برگزیدگانش را معرفی کرد. استودیو گنبدکبود با یک سریال (روبی و جوجه‌ها)، دو فیلم کوتاه و دو تیزر تبلیغاتی حضور پررنگی در نخستین جشنواره ملی پویانمایی داشت و «روبی و جوجه‌ها» در این جشنواره در شاخه‌های متعددی نامزده شده بود که در نهایت دو جایزه را به دست آورد.

 گفتنی است استودیو گنبدکبود به مدیریت برادران نکویی دهمین سال فعالیتش را پشت سر می‌گذارد و تا امروز جوایز بسیاری به دست آورده که از آن جمله می‌توان به دو جایزه ملی و بین‌المللی اثر تلویزیونی در دهمین جشنواره بین‌المللی پویانمایی تهران برای «روبی و جوجه‌ها» و نامزدی در شش رشته از چهارمین جشنواره جام‌جم برای همین سریال و دریافت جایزه بهترین کارگردانی این جشنواره اشاره کرد.

سریال کارتونی

 

 

 

سریال انیمیشنی «روبی و جوجه‌ها» در روایتی مدرن از قصه‌های فوکلور روباه و خروس، داستان کشمکش‌های یک روباه مخترع را با خانواده خروس نمایش می‌دهد که در یک مزرعه در همسایگی هم زندگی می‌کنند و روباه برای بیرون کردن خروس و خانواده‌اش از مزرعه نقشه‌های زیادی می‌کشد.

این سریال به بخش رقابتی جشنواره انسی فرانسه نیز راه پیدا کرده و  در فهرست بیست سریال انیمیشنی برتر جهان قرار گرفته است.   

منتشرشده در سینمای ایران

 

زهرا اروجلو(سی و یک نما) -شب گذشته برای گزارش تصویری نمایش کمدی موزیکال "سرآشپز پیشنهاد میکند" به ایوان شمس رفتم.شبی که تولد یکی از بازیگران نمایش،"رامین ناصر نصیر"هم بود. برای من به عنوان یک عکاس وقتی اکت بازیگران سوژه بسیاری برای قاب داشته باشد جذابیت خاصی دارد و این نمایش از آن دسته نمایش هایی بود که از میمیک چهره و زبان بدن کارآکتر ها می شد سوژه های خوبی شکار کرد.


 

سرآشپز پیشنهاد می کند قصه ی ضحاک شاهنامه است که به دلیل چاقی قصد دارد آزمون ملی آشپزی برگزار کند.
این نمایش به شکلی موزیکال و همراه با ساز و آواز و در فضایی کمدی اجرا می شود.
استفاده از سازهای سنتی و روایت ضحاک این کمدی را به یک نمایش ملی ایرانی تبدیل کرده که در آن از شیوه های نمایشهای آیینی و سنتی به صورت مدرن استفاده شده است 
در ادامه تصاویری از این نمایش را ببینید:
 

تئاتر

 

تئاتر ایران

 

تئاتر جهان

 

سینمای ایران

 

سینمای ایران

 

سینما

 

 سینما و تئاتر  سینما و جهان

 

سینمای ایران و جهان

 

تئاتر خصوصی

 

تئاتر خیابانی

 

سینما و تئاتر

 

 دراماتورژ و بازنويس متن: محمد امير ياراحمدي

كارگردان: شهاب الدين حسين پور
تهيه كننده: ايرج رحماني 
نویسنده: رضا شفیعیان
بازيگران: شهرام قائدی، رامين ناصر نصير، آرش فلاحت پيشه، مهدی فريضه

 

 

 

منتشرشده در تئاتر

سمیه مصطفایی (سی و یک نما) - ریدلی اسکات یکی از کم شمار کارگردانهای سینمای روایت محور است که اغلب توانسته طرفداران این نوع از سینما را با قدرت اجرایی و تکنیکی مثال زدنی خود راضی نگه دارد. او تبحر ویژه ای در به تصویر درآوردن داستانهایی متفاوت به شیوه ای ساده و در عین حال بسیارتاثیرگذار دارد.

 


 این بار اسکات هشتاد ساله اما همچنان پرانرژی به سراغ داستان یک آدم ربایی رفته است، داستان ربوده شدن پل گتی شانزده ساله نوه جان پل گتی بزرگ (کریستوفر پلامر) ثروتمندترین مرد جهان در سال 1973. البته فیلم بیش از اینکه درباره آدم ربایی باشد از آدم ربایی برای منعکس کردن تبعات پیچیده و روانشناختی پول بهره می برد.


یادداشتی بر فیلم همه پولهای جهان

 

برگ برنده فیلم بدون شک حضور خیره کننده کریستوفر پلامر در نقش جان پل گتی بزرگ است. کریستوفر پلامر که در نتیجه حواشی پیش آمده کمپین "من هم همینطور" و با ضرری معادل ده میلیون دلار جایگزین کوین اسپیسی شد با وجود نبود مدت زمان کافی و فشردگی کم سابقه برنامه زمانی فیلمبرداری، زندگی سراسر تناقض مالک "همه پول های جهان" را درخشان به تصویر می کشد. گتی از همان آغازین صحنه های فیلم به عنوان مردی مقتدر و منتفذ معرفی می شود که برای رسیدن به اهدافش و برپا کردن امپراطوری بی بدیلش براحتی از خانواده اش می گذرد.او پیرمردی مغرور و لجباز تصویر می شود که جهان را بر محوریت "خود" می بیند و در تلاش است که همه چیز را به نفع خود تمام کند؛ او اغلب گزنده ترین حرفها را در قالب لبخندی سرد و بی تفاوت ادا می کند و آرامش و خونسردی غیرقابل تحمل و مرموز او خشم مخاطب را بر می انگیزد و او را تا به انتها با خود همراه می کند. از نگاه گتی همه چیز معامله است حتی زندگی در مخاطره نوه محبوبش، معامله ای که با اندک غفلتی ضرری هنگفت و غیرقابل جبران را به بار می آورد. گتی از پرداخت باج به ربایندگان امتناع می کند اما همزمان میل جنون وارش به اشیاء و آثار هنری قدیمی را با هزینه ای هنگفت اغناء می کند؛ او این علاقه رابا بیان اینکه "اشیاء برخلاف آدما هیچوقت ناامیدت نمی کنن" توجیه می کند، توجیهی که به نحوی دراماتیک در صحنه مرگ او زیر سؤال می رود؛ در این صحنه گتی تابلوی نقاشی محبوبش را در آغوش می گیرد و همزمان با رنج بسیار نام پل، نوه محبوبش را در آخرین لحظات زندگی اش بر زبان می آورد.

 

یادداشتی بر فیلم همه پولهای جهان

 

مواجهه اصلی داستان نه مواجهه جان پل گتی و آدم رباها که مواجهه او با مادر پل، گیل (میشل ویلیامز) است. گیل درست در نقطه مقابل گتی بزرگ قرار دارد، او اشتیاق چندانی به ثروتمند شدن ندارد و می تواند به راحتی از منافع مادی چشم پوشی کند. تناقضی که در زندگی گتی بزرگ دیده می شود به شکلی کمرنگتر در زندگی گیل هم دیده می شود؛ او که پیشتر حاضر شده در قبال کسب حضانت فرزندانش از حقوق و منافع مالی خود بگذرد و زندگی ساده ای را آغاز کند با ربوده شدن پل به نحوی کنایی بار دیگر وارد بازی خطرناک و پیچیده پول می شود، بازی سراسر مردانه ای که احساسات زنانه یا زنانگی در آن کوچکترین جایی ندارد و همه چیز را اعداد و ارقام تعیین می کنند.

 

یادداشتی بر فیلم همه پولهای جهان

در بین این دو کاراکتر، شخصیت فلچر چیس (مارک والبرگ) جای گرفته است، عضو سابق سی آی ای و یکی از مشاوران مورد اعتماد گتی بزرگ. در ابتدا بنظر می رسد که این شخصیت به نوعی نقشی متعادل کننده دارد اما با پیشرفت داستان مشخص می شود که چیس نه واسطه ای بی طرف و نه مهره ای متعادل کننده که یکی از وزنه های اصلی پیشبرد داستان است؛ در ابتدا او کاملا جانب رئیسش را نگه می دارد و حتی با دادن اطلاعاتی اشتباه پیرمرد را بر تصمیم خطرناک خود مصرتر می کند و به این واسطه مسیر روایت را دچار تغییری اساسی می کند. اما با گذشت زمان او آرام آرام موضع خود را تغییر می دهد و در بزنگاه حساس فیلم روبروی رییس قاطع و مقتدر خود می ایستد تا بتواند جان پل را نجات بدهد و به نوعی اشتباه پیشینش را اصلاح کند. گتی که در ابتدا در نظر دارد بواسطه حضور چیس از یکطرف مواجهه و به تبع آن تنش خود را با گیل به حداقل برساند و از طرف دیگر گیل را از فضای مردانه و مخاطره آمیز مذاکره با آدم رباها دور نگاه دارد در یک سوم پایانی فیلم وارد نبرد با مشاور خود می شود. کاراکتر چیس در نهایت باعث می شود که پیرمرد مواجهه ای درونی را تجربه کند و ببیند که نگاه تنگ نظرانه و تاجرمسلکانه او تا چه اندازه گریبان نزدیک ترین افراد زندگی او را گرفته است.در نهایت در نبردی که میان گتی و گیل در گرفته است، گیل پیروز از میدان خارج می شود. سکانس پایانی فیلم را می توان کابوس جان پل گتی بشمار آورد؛ او که خود را اسطوره ای نامیرا می دانست از دنیا رفته است و امپراطوری بزرگش با انبوهی از نفیس ترین آثار جهان به تسخیر گیل درآمده و رفته رفته از روح زندگی خالی می شود.

 


 

منتشرشده در سینمای جهان

سی و یک نما – روز دوشنبه قرار بر این بود که مراسم اکران خصوصی فیلم "خوک" ساعت هفت بعد از ظهر در پردیس کورش برگزار شود که عکاس و گزارشگر سی و یک نما برای پوشش خبری و تصویری در وضعیت سخت ترافیک تهران در یک عصر بارانی به این پردیس مراجعه کردند که هیچیک از عوامل فیلم حضور نداشتند و در حقیقت برگزاری مراسم به گونه ای تعطیل شد

 


پس از آن به رغم رسانه ای شدن خبر اکران این فیلم در روز چهارشنبه ، باز هم بلیتی برای این فیلم در هیچ سینمایی فروخته نشد تا اینکه روابط عمومی فیلم اعلام کرد که از امشب فیلم روی پرده می رود که هنوز مشخص نیست آیا بالاخره این فیلم اکران شده یا خیر!؟

روابط عمومی فیلم جدید مانی حقیقی روز گذشته در این باره اعلام کرده بود : جدیدترین فیلم مانی حقیقی پس از کش و قوس‌های فراوان از امشب در بعضی سینماها روی پرده می‌رود.

اکران فیلم از امشب در سینماهای منتخب آغاز می‌شود و از فردا، تعداد سالن‌های «خوک» افزایش پیدا می‌کند.

فیلم محصول موسسه تصویرگسترپاسارگاد است که به کارگردانی مانی حقیقی و سرمایه‌گذاری سید محمد امامی ساخته شده است.

حسن معجونی، لیلا حاتمی، لیلی رشیدی، پری‌ناز ایزدیار، سیامک انصاری، علی باقری، مینا جعفرزاده، آیناز آذرهوش در «خوک» ایفای نقش کرده‌اند و رضا یزدانی، بیوک میرزایی، سهیلا رضوی و علی مصفا نیز در این فیلم حضور دارند.

در خلاصه داستان «خوک» آماده است: «حسن خشمگین است. او مدتی است موفق به فیلم ساختن نشده. ستاره‌ی محبوبش می‌خواهد با کارگردانان دیگر همکاری کند. همسرش دیگر عاشقش نیست. مزاحم جذابی او را هر جا می‌رود تعقیب می‌کند. از همه بدتر، قاتلی در سطح شهر مشغول کشتن کارگردانان سینمای ایران است، اما حسن را نادیده گرفته. حسن رنجیده است: آیا او مهمترین فیلمساز این شهر نیست؟ پس چرا قاتل تحویلش نمی‌گیرد؟ وقتی در شبکه‌های اجتماعی تهمت عجیبی به حسن زده می‌شود، او ناچار می‌شود برای اعاده حیثیتش نقشه‌ی هوشمندانه‌ای بکشد

منتشرشده در سینمای ایران

سمیه مصطفایی (سی و یک نما) - زندگی در جهانی که صدا به تمامی از آن حذف شده است چگونه است؟ آیا اصلا می توان زندگی و بقاء در چنین جهانی را متصور شد؟

منتشرشده در سینمای جهان

سی و یک نما* - فیلم روایتی از گذراندن تعطیلات تابستانی یک دختربچه شش ساله همراه با مادر لاقید و بی ثباتش در متلی ارزان قیمت مخصوص قشر حاشیه نشین در کنار دیزنی ورلد است. همین جمله طولانی کمک می کند که بدانیم از فیلم چه انتظاری باید داشته باشیم.

منتشرشده در سینمای جهان

هما گویا (سی و یک نما ) – قرار نیست خیلی این سکانس طولانی باشد. قرار هم نیست خیلی این چهره را ببینیم و با او آشنا شویم حتی وقتی صورت خسته و تکیده اش را به شیشه مینی بوس چسبانده . زن به خانه برمی گردد. هوا تاریک است.یکی او را تعقیب می کند . زن می ترسد و در حین فرار تصادف می کند و می میرد. مخاطب فیلم انزوا، نه در ظاهر این زن رنجور،نمادی از زنی خود فروش می بینیم و نه مرگ او را خودکشی.به راحتی در همین سکانس با زنی زجر کشیده رو به روست و خیلی زود باور می کند که باید شاهد فیلم جذابی باشد اما اینطور نمی شود

منتشرشده در سینمای ایران
صفحه8 از12