جمعه, 27 تیر 1393 03:02

گفت وگو با پوریا آذربایجانی کارگردان "تجریش ناتمام" / با سیگار کشیدن و کافه نشینی کسی روشنفکر نمی شود!

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

"تجریش، ناتمام" بعد از سه سال اکران شده و این روزها یک عاشقانه خاطره انگیز روی پرده آمده است. فیلمی که یک کارگردان جوان آن را برای مخاطب میانسال جامعه ساخته است. هرچند تجریش می تواند مورد توجه جوان ها نیز قرار بگیرد. زده است. این فیلم در زمستان 90 تولید شده، اما نمایش عمومی دیرهنگام آن، این وقفه را به ذهن تماشاگر نمی آورد، شاید چون به قول پوریا آذربایجانی عشق، هیچ وقت کهنه نمی شود. با او گفت و گویی داشتیم که پیش روی شماست:

*این روزها اکران «تجریش، ناتمام» چطور پیش می رود آن هم بعد از چند سال انتظار برای وقوع این اتفاق؟

-تا امروز نسبتا واکنش های مثبتی از مردم شاهد بوده ام. به هر حال در شرایط خاصی از اکران قرار داریم. هم در روزهای اوج مسابقات جام جهانی به سر می بریم و هم در نیمه اول ماه مبارک. وجود «ردکارپت» در ترکیب اکران هم باعث می شود انتخاب اول خیلی از مردم «تجریش نا تمام» نباشد. چند روز قبل که به سالنی رفته بودم چند ردیف اول خالی بود و شاید کمی توی ذوقم خورد، اما باید در نظر گرفت که روزهای اول اکران است و در آینده حتما مخاطبان بیشتری از به نمایش در آمدن این فیلم با خبر خواهند شد. من در سینما آزادی فیلم را تماشا کردم و دوستانی که آنجا بودند، ظاهرا رضایت شان جلب شده بود.

*چرا وقتی که فیلم فرصت حضور در بخش فیلم های اول را پیدا نکرد برای بخش مسابقه جشنواره اقدام نکردید؟

-سال 91 فیلم را به جشنواره ارائه دادم و دبیرخانه به من گفت شما باید در بخش فیلم های اول(نگاه نو) شرکت کنید. من همان موقع اعلام کردم که من قبلا «روایت های ناتمام» را در این بخش از جشنواره شرکت داده بودم. به من گفتند  از نظر ارشاد آن اثر، فیلم اول شما به حساب نمی آید و شما فرم این بخش را پر کنید. فیلم در بخش نگاه نو پذیرفته شد، اما بعد به من گفتند این فیلم اول تو نیست و قبلا در این بخش فیلمی ارائه کرده بودی! گفتند اگر «تجریش ناتمام» را به عنوان یک فیلم اول به نمایش در بیاوریم، خبرنگارها سر و صدا راه می اندازند و ... . حتی با آقای عباسیان صحبت کردم و گفتم حالا که اینطور است، فیلم را در بخش مسابقه شرکت دهید، اما گفتند دیگر دیر شده و شما هم فرم این بخش را اصلا پر نکرده اید و ... . نتیجه آنکه فیلم به کل در جشنواره فجر حضور نداشت.بعد از اینکه این اتفاق ها افتاد، اصلا تصمیم گرفتم که فیلم را به جشنواره هسچ سالی ندهم. حالا بعد از سه سال روی پرده آمده و البته از این اتفاق، خوشحالم.

*با وجود این وقفه سه ساله، فیلم هنوز تر و تازه است و تا مخاطب از سال تولید با خبر نباشد چیزی از این واقعیت متوجه نمی شود. فکر می کنید چرا؟

-خوشحالم که این را می شنوم. این نگرانی با من بود که واکنش مردم به فیلمی که با سه سال تأخیر اکران می شود، چه چیز می تواند باشد. در فیلم، دو اتفاق وجود دارد که به این تازه ماندن کمک می کند. یکی آن لباس عشقی که تن قصه فیلم هست و دیگری وجه نوستالوژیک و خاطره بازی فیلم که به نظرم هیچ وقت کهنه نمی شود؛شاید مثل آن قالی که هر چه پا بخورد ارزشش بیشتر می شود!
*آدم های فیلم شما روشنفکرهای دهه 70 هستند؟ شما برای نشان دادن این موضوع اصرار داشتید؟
-نمی خواهم بگویم آنان لزوما روشنفکر هستند، اما به هر شکل کسانی هستند که در دهه 70 در دانشگاه سینما-تئاتر درس می خوانده اند و حتی اگر روشنفکر نباشند، ادای روشنفکرها را در می آورند.

*و البته فکر می کنم ادا در نمی آوردند. این موضوع از دیالوگ های کاراکتر رضا با بازی افشین هاشمی بر می آید.

-بله دقیقا همینطور است. ما در فیلم مان با کاراکترهایی طرفیم که به همه حرف هایی که می زدند باور داشتند؛ به خصوص امیر و سرور. شرایط روزگار به گونه ای رقم خورد که آنان به چیزی که می خواستند نرسیدند و الان هیچ کدام موفقیت کاری عجیب و غریبی ندارند، اما زمانی ایده آل هایی در سر داشته اند.

*شما جوان تر از این هستید که حال و هوای دهه 70 را به خوبی درک کرده باشید. چگونه است که ما خاطره بازی این شخصیت ها را باور می کنیم؟

-درست است. من متولد سال 60 هستم و زمانی که فیلم هایی مثل «هامون» اکران شد، سن و سالم به گونه ای نبود که بدانم این آثار از نظر هنری در چه درجه از اهمیت قرار دارند، اما به واسطه خواهرم نگار که آن زمان در دانشکده سینما-تئاتر درس می خواند با حال و هوای این آدم ها و آن زمان آشنا بودم چون با آنان بزرگ شدم. مثل یک کارکتر ناظر همه روابط موجود بین این آدم ها و زندگی هایشان شامل علائق فیلمی و سلائق و ... را دنبال کردم و در آمدن آن فضا، نتیجه چنین حضوری در آن سال هاست. من امروز هم شاهد این واقعیت هستم که چیزی از آن روابط عاطفی در روزگار امروز باقی نمانده و این فیلم، صرفا برداشت من به عنوان کاراکتر ناظر کسانی است که تقریبا یک دهه از خودم بزرگتر هستند و ابدا بیانیه و حکمی در مورد این قضایا صادر نکرده ام.

*بازی همه بازیگرها به خوبی در آمده به حدی که حتی کارکترهای فرعی هم که تنها یکی دو سکانس بازی دارند، در ذهن می مانند. این به توانایی بازیگران بر می گردد یا مهندسی قصه؟

-تعریفی که از هر کارکتر در متن وجود داشت جنس بازی ها را برای بازیگران معلوم کرد. ما با خواندن فیلمنامه می دانستیم رضا آزادی چه جور آدمی است و همینطور فرانک و جان بزرگی چه شخصیت هایی هستند. برای مثال ما از افشین هاشمی گاهی اور اکت هایی می بینیم که شاید در نگاه اول غلو شده به نظر بیاید، اما او یکی از جدی ترین بازیگران آن سال ها و علاقمندان به هنر بوده و حتی او را رضا مطرب می نامیده اند. نوع شخصیت پردازی هاست که باعث شده بازیگرها به این سمت و سو بروند.

*درباره شخصیتی که از او تنها یک اسم شنیدیم یعنی سیروس هم صحبت کنید. او به اعتیاد گرفتار شده بود؟ چرا تکلیف ماجرایش را روشن نکردید؟

-بله دقیقا همین است. من تأکید داشتم درباره هیچ چیز در فیلم توضیح مفصلی ندهم. در واقعیت ما وقتی دور هم می نشینیم، درباره چیزهایی اطلاعات مشترکی داریم و دیگر برای صحبت کردن از آنها وارد جزئیات نمی شویم. من هم سعی نکردم اطلاعاتی را بنویسم که برای مخاطب لازم است و در نهایت گل درشت هم بنماید. من دیالوگ هایی را در متن گذاشتم که تنها برای کاراکترها مورد نیاز بود، چون فضا را واقعی تر می کرد و به ارتباط بهتر تماشاگر می‏انجامید. همینکه از گم شدن یک دوست در مدت زمان خاصی صحبت کردیم و دور شدنش از آدم ها و همچنین حسرت بقیه در مورد اینکه ای کاش آن زمان که تنها بود می توانستیم کمکش کنیم و ... معتاد شدن او را به ذهن می رساند و همین کافی بود.

*فروتن به خوبی در کارکتر امیر حل شده، اما برای این نقش کمی تکراری نبود؟

-اصلا فیلمنامه از اول برای فروتن نوشته شد. به نظرم او همچنان استاد عاشقانه های سینمای ایران است که به درستی در چنین نقش های قرار می گیرد، به صورت و نگاه خودش کاملا واقف است و ... . ما می خواستیم اندازه عشق در کاراکتر امیر کاملا حفظ شود.

*این نگه داشتن اندازه عشق که به آن اشاره کردید شاید  فلسفه کاراکتر امیر را مشخص می کند. او مردی است که بعد از 20 سال عشق خود را دوباره دیده اما همچنان نسبت به زندگی فعلی خود پایبندی دارد.

- بله تمایل سرور برای ادامه ارتباط به وضوح بیشتر از امیر است و من بازیگرانی می خواستم که عمق این ماجرا را منتقل کنند. به همین دلیل مصر بودم برای این دو نقش حتما از بازیگران حرفه ای استفاده کنم، ضمن اینکه ما زمان زیادی برای فیلمبرداری در اختیار نداشتیم و کل کار طی 19 جلسه جمع شد.

*در فیلم به علت جدایی این دو کارکتر در سال های دور اشاره نشده، اما شما به عنوان نویسنده حتما دلایلی دارید. آن را عنوان نمی کنید؟

-سرور به خاطر موقعیت خانوادگی اش ترجیح داده با کسی زندگی کند که پدر و مادرش به او معرفی کرده اند. مشابه چنین داستانی را من در آدم های اطراف خودم سراغ دارم و خانمی را می شناسم که به خاطر تصمیم خانواده اش از عشقش دست کشید و با کس دیگری ازدواج کرد. به هر حال نیازی نمی دیدم در این باره اطلاعات زیادی به مخاطب بدهم.

*شقایق فراهانی هم از ابتدا برای نقش سرور انتخاب شده بود؟

-وقتی داشتم سناریو را می نوشتم تصوری از اینکه چه کسی سرور را بازی کند نداشتم، اما طی جلساتی که با خانم پاکروان داشتم، ایشان خانم فراهانی را به ما پیشنهاد داد. در طول فیلمبرداری و زمان تدوین هر روز بیشتر به این باور می رسیدم که شقایق فراهانی فیلم ما سرور درستی برای قصه است و بعید می دانم انتخاب بهتری می توانست وجود داشته باشد.

*شما نسبت به کلمه «ناتمام» تعلق خاطر خاصی دارید؟! این کلمه در عنوان هر دو فیلم شما استفاده شده.

- نه اصرار خاصی نیست. اسم اولیه فیلم دومم «عاشقانه های تجریش» بود و وقتی نشد که عنوان اثر، همین باشد به عبارت «تجریش، نا تمام» رسیدیم چون قصه فیلم، قصه عشق هایی بود که ناتمام ماند. البته من هنوز هم آن اسم اول را بیشتر دوست دارم.

*در فیلم چندین بار شخصیت های مختلف می خواهند سیگار بکشند، اما هر دفعه به دلایلی نمی شود. این ناتمام ماندن کار، به اسم فیلم تان ربط دارد؟

-من شخصا دشمن سیگار هستم و این ماجرا از گرایش های شخصی من بر می خیزد. هیچ وقت نفهمیدم قشر هنرمند و روشنفکر چرا به سیگار کشیدن اصرار دارد و دوست داشتم در فیلم به این قضیه اشاره شود. آدم ها با سیگار کشیدن و قهوه تلخ خوردن و در کافه ها نشستن روشنفکر نمی شوند.

*در تیتراژ به مرحوم محرم بسیم اشاره ویژه ای می شود. در مورد آن بیشتر توضیح می دهید؟

-این فیلم با خاطره محرم بسیم ساخته شده است. این بازیگر سال گذشته فوت شد و هرگز آخرین تجربه سینمایی اش را ندید. خوب است بدانید ایشان در وضع معیشتی خوبی به سر نمی برد و سه روز بعد از مرگش جنازه اش را در زیرزمین منزلش در میدان شاپور پیدا کردند. به نوعی فیلم را به روح ایشان تقدیم کردیم.

*چرا فیلم در سکانس گریه سرور در ماشین خودش تمام نشد؟

-خیلی ها هستند که دوست دارند فیلم آنجا تمام شود و این چیزی است که در مصاحبه های مختلف هم عنوان شده و اتفاقا به نظر خودم هم می تواند پایان خوبی برای فیلم باشد، اما من دوست داشتم فیلم توی خانه تمام شود تا آن شکل دایره وار ماجرا حفظ شود. فیلم از رابطه سرور و پسرش شروع می شود و من می خواستم در همین رابطه هم تمام شود. من نمی توانم بگویم آن پسر دقیقا چرا به شمال نرفت؛ شاید اساسا برنامه اش جور نشد یا اینکه می خواست سال تحویل پیش مادرش باشد. فرقی نمی کند. من می خواستم که یک رابطه خانوادگی در فیلم برقرار باشد. همیشه اینکه آدم های یک خانه روابط خود را حفظ کنند، برایم اهمیت داشته است. در ضمن من دعای تحویل سال را خیلی دوست دارم و می خواستم این جملات زیبا که از خداوند حال خوب طلب می کند، پایان بخش فیلم باشد.

*«تجریش، ناتمام» بر خلاف بسیاری دیگر از آثار سینمایی امروز قصه درستی دارد. شما تجربه ای در ادبیات داستانی دارید؟

-قبل از سینما ادبیات را دوست دارم. دو مجموعه داستان هم با نام‏های «مادر توی قاب عکس» و «رویا که نبود» هم به چاپ رسانده‏ام. مدتی هم برای برنامه «رادیو هفت» مطلب می نوشتم که خانم برومند آن را اجرا می کرد.

*شما و خواهرتان نگار سلائق فیلمسازی مشابه دارید؟

-شاید دقیقا اینطور نباشد. «روایت های ناتمام» یک فیلم اجتماعی است که درباره زنان حرف می زند. من چیزی را می سازم که احساس می کنم برای زمان خودش مورد نیاز است. نمی توانم بگویم شبیه خواهرم فیلم می سازم یا نه. به هر حال هر دو در یک خانه بزرگ شده ایم و خاستگاه اندیشه ای مشترک داریم. ممکن است مشورت هایی در کار باشد، اما تا به حال این شرایط پیش نیامده که مثلا بر سر صحنه پروژه های یکدیگر حاضر باشیم.

*اصرار دارید که فیلم هایتان به قلم خودتان باشد؟

-یکی از علائق شخصی من این است که کاراکتری را بنویسم و بعد نمونه عینی اش را روی پرده ببینم. به نوعی می خواهم مولف اثرم هم باشم.

*حرفی باقی مانده که بخواهید عنوان کنید؟

-از مردم می خواهم به تماشای فیلم بنشینند و خودشان مبلغ این اثر باشند چون ما امکانات تبلیغاتی گسترده ای در اختیار نداریم. دیگر آنکه در سه سال گذشته به خاطر مشکلاتی که برای اکران فیلم پیش آمد، من افسردگی های مختلفی را از سر گذراندم و بار همه این ناراحتی ها بر دوش همسرم مونا سرتوه بود که عکاس فیلم نیز هست. از ایشان تشکر می کنم چون همیشه همراهی ام کرده و اگر نبود، خیلی وقت پیش از ادامه کار منصرف می شدم.

منبع : بانی فیلم

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید