چهارشنبه, 06 خرداد 1394 14:03

پاسخ امیر قادری به یادداشت تند بهروز افخمی: نشانه های پایان یک نظم و مسیر آغاز دوران تازه

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
پاسخ امیر قادری به یادداشت تند بهروز افخمی: نشانه های پایان یک نظم و مسیر آغاز دوران تازه پاسخ امیر قادری به یادداشت تند بهروز افخمی: نشانه های پایان یک نظم و مسیر آغاز دوران تازه

سی و یک نما – روز گذشته با انتشار یادداشتی غیرمنتظره از بهروز افخمی خطاب به امیر قادری که مسلما می توانست محترمانه تر باشد منتظر پاسخی از جانب امیر قادری بودیم که این اتفاق امروز افتاد و ما واکنش مدیر سایت کافه سینما را روی خروجی خبرگزاری تسنیم دیدیم که به نظر میرسد نیاز به ویرایش نوشتاری دارد و فعل و فاعل ومفعول در متن سر در گم مانده اند.

پاسخ امیر قادری: خبرگزاری تسنیم دیروز یادداشتی از بهروز افخمی منتشر کرده درباره من و کافه سینما:

1. برعکس دیگر حرف‌هایش که هیچ وقت پاسخ نداده بودم، خواندن‌اش را توصیه می‌کنم و در سایت کافه سینما هم بازنشرش خواهیم کرد. به این خاطر که افخمی و زبانش و نوشته‌اش، فقط نماینده خودش نیست. آن چه در این مدت با همدیگر درباره‌اش گفتگو کردیم، از استعدادسوزی در سینمای نفتی گرفته (او روزی روزگاری شوکران را ساخته، و با هم درباره «رابین و ماریان» ریچارد لستر بحث می‌کردیم) تا اخلاقی که هنر ایدئولوژیک و دوره‌ای می‌سازد، و نشانه‌های پایان یک نظم و مسیر و آغاز دوران تازه، همه در لحن و سمت و سوی این یادداشت هست. خیلی بهتر و روشن‌تر از آن چه در این چند وقت اخیر، نوشته‌ام.

2. و باز با خواندن این یادداشت متوجه می‌شویم دوران انگ زدن به نهادهای خصوصی و مالکیت‌های شخصی، برای از بین بردن و تعطیل کردن‌شان گذشته است. همچنان که دوران پرواز با بال‌های کمکی حکومتی، فراتر از جایگاهی که واقعا استحقاق‌اش را داشته‌اند. کافه سینما به امید خدا به راه خودش ادامه خواهد داد، همان طور که دیگر شرکت‌ها و نهادهای فردی و خصوصی حفظ خواهند شد؛ نهادهای شخصی و مردمی که بسیاری از شما مردم، در این دوران و در این کشور، برای خودتان و خانواده‌‌تان، متکی بر استعداد واقعی‌تان ساخته‌اید و خواهید ساخت. هزینه فیلم بعدی امثال افخمی را اما، شاید نهاد و ارگانی بدهد، یا ندهد.

3. Hillary Rodham Clinton را در نوشتار به زبان خودمان، رادهام می‌نویسیم، همان طور که دیوید بکهام را، یا مثلا ریچارد بیسهارت را. افخمی از معدود آدم‌های این قاطبه بود که احتمالا ریچارد بیسهارت را می‌شناخت. اگر پول نفت و اقتصاد مرکزی در کار نبود، او هم می‌توانست با استعدادی که داشت دنیا و خانه و مزرعه و آینده خودش را داشته باشد. حساب‌اش با بی‌استعدادهایی که از این نظم و سیستم برای بالا رفتن استفاده کردند جدا بود. همین است که آدم غصه‌اش می‌شود. به قول فیلم رابرت دنیرو: هیچ چیز غم‌انگیزتر از دیدن یک استعداد تلف شده نیست.

4. پول نفت و ایدئولوژی‌ها، می‌آیند و می‌روند. عین مثالی که افخمی زد و خود افخمی، یک روز مقیم‌اند و یک روز مسافر و پناهنده. خانه و مزرعه ما و شما و آن چه در بازار آزاد بدون تبعیض متکی بر استعداد واقعی هموطنان‌مان به دست می‌آوریم، اما در این مملکت است. روزگاری شاید مورد هجوم قرار بگیرد. اما می بینید که... باقی خواهد ماند.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید