جمعه, 15 آبان 1394 19:35

نقد فیلم چهارشنبه 19 اردیبهشت / استقبال از فراخوانی به وسعت دردهای پنهان

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
نقد فیلم چهارشنبه 19 اردیبهشت / استقبال از فراخوانی به وسعت دردهای پنهان نقد فیلم چهارشنبه 19 اردیبهشت / استقبال از فراخوانی به وسعت دردهای پنهان

هما گویا (سی و یک نما)- چهارشنبه اما نه 19 اردیبهشت در آخرین سانس نمایش فیلم، به سالن "متروپل" مجتمع سینمائی کورش آمده ام. بیشتر صندلی های سالن پرشده و در این وانفسای گیشه سینماها جای خوشحالی دارد. دوست ندارم تقویم را ورق بزنم. دوست ندارم فکر کنم که جلیلوند با چه نگاهی این تاریخ و این عنوان را انتخاب کرده است. آمده ام که یک فیلم را ببینم که شنیده ام به دیدنش می ارزد. بیشتر صندلی های سالن پر است و در این وانفسای گیشه سینماها و دادن آمارهای غلط، استقبال از فیلمی که یکی از اصلی ترین ارکان جلب مخاطب عام یعنی سرگرمی و تفریح را ندارد برایم خوشحال کننده است. فیلمی که اشکت را در نمی آورد اما فکرت را به شدت مشغول می کند و رگ غیرتت را به جوش می آورد.خوشحالم چرا که بعد از مدت ها فیلمی می بینیم که ذهنم را به عنوان یک انسان درگیر می کند. فیلمی که قصه گو نیست اما روایت می کند ، پیچیده نیست اما به پیچیده ترین شکل تو را به چالش می کشد، روایتش خطی نیست اما از این شاخه به آن شاخه نمی پرد، شروع و پایان دارد و با صفت جعلی "پایان باز" قیچی نمی شود.

فیلم با یک سوال آغاز می شود و در همان ابتدا تو را کنجکاو می کند که هر چه زودتر پاسخش را پیدا کنی؟این مردم چرا اینجا هستند؟ در روزنامه "همشهری"، چه آگهی تا این اندازه برای همشهری ها جالب بوده که سراسیمه آمده اند تا با هم رقابت کنند؟

فیلم اصلا نمی خواهد تو را بازی دهد، معمائی را هم برای تعلیق پیش روی تو نگذاشته و وحید جلیلوند، خیلی زود پاسخ سوالت را می دهد:

آگهی روزنامه را "جلال آشتیانی " با بازی "امیر آقائی" داده که می خواهد سی میلیون تومان را بلاعوض به کسی ببخشد که از همه بیشتر به آن نیاز دارد ومحتا ج تر است.او باور نمی کرد که پیدا کردن مستحق ترین چقدر سخت است.

فیلم  در سه اپیزود و روایت زندگی سه شخصیت است که در طول قصه به هم متصل می شوند و تدوین بسیار خوب" چهارشنبه 19 اردیبهشت" کمک بسیاری به موفقیت آن می کند. جالب اینکه من دنبال قصه ی نفر چهارمی هم بودم ،زنی رنج کشیده که شوهر کارگر ساختمانش در حین کار دچار سانحه شده وجانش را از دست داده ووقتی برای گرفتن دیه شوهرش به کارفرما رجوع کرده مورد تعرض  او قرار گرفته است. نمی دانم موضوع مرا تحت تاثیر قرار داد یا بازی فوق العاده "کتانه افشارنژاد" که مثل حضور رویا نونهالی در"خانه ای روی آب"،در عین کوتاهی نقش فکرم را دزدیده بود با همین تک سکانس دلم می خواست از او بیشتر بدانم اما به او فکر می کردم،دلم می خواست پول را به او بدهم تا شاید بتواند به زخمی بزند.بعد که به قصه فکر کردم دیدم همین نپرداختن و گذشتن از این شخصیت چقدر هوشمندانه بوده و فیلم را جذاب تر کرده است

داستان اول فیلم، داستان لیلا (نیکی کریمی) است که با چهره‌ای سالخورده و رنگ پریده یکی از متقاضیان این کمک مالی است، اما خیلی نمی‌تواند منتظر بماند چون باید به محل کارش در یک کشتارگاه و تولید گوشت مرغ برود.

(سکانسی که لیلا با چکمه پلاستیکی روی خون آبه ها راه میرود، خون آبه هائی که با باز شدن فلکه آب بافشار خارج می شوند و دست های او که لاشه مرغ ها را می شوید یکی از بهترین سکانس ها وبازی های نیکی کریمی در سالهای اخیر است که با تقسیم جیره غذائی  کارخانه با دخترکوچکشش به اوج میرسد. تنم می لرزد وقتی به دخترش می گوید: "گوشت بخور". چه طعنه ی ظریفی است در کارخانه بسته بندی گوشت ، گوشت خوردن.)

لیلا شب و پس از کار، دوباره به آن خیابان باز می‌گردد و به جلال (آگهی دهنده) برمی‌خورد؛ مردی که در گذشته نامزد او بوده و بی خبر رهایش کرده و حالا  یک آگهی برای کمک سی میلیونی به یک فرد نیازمند چاپ کرده است. این پول می‌تواند خرج عمل همسر  لیلا (با بازی بسیار خوب وحید جلیلوند) را که در اثر خونریزی مغزی ناتوان و معلول شده را فراهم کند.

عشق،پایبندی ومبارزه ای که  لیلا برای حفظ زندگی و حمایت از دختر وهمسرش دارد از ویژگی های موثر اما به دور از شعار این فیلم است. لیلا یک قهرمان دور از ذهن نیست ، فقط یک زن و یک مادر متعهد باورپذیر است، فقط همین...

داستان دوم درباره دختر جوانی به نام ستاره (با بازی سحر احمدپور) است که  مسلم بازی ملموس و فوق العاده او از مواردی است که ما را غافلگیر می کند. سحر احمدپور در زندگی شخصی اش  محجبه است و از چادر برای پوشش استفاده می کند ونه خودنمائی و پوششی که  انتخاب کرده و ربطی هم به ما ندارد.حضور وی با چنین پوششی در سی و سومین جشنواره فیلم فجر از اتفاقات حاشیه ای بود که بسیار مورد توجه خبرنگاران و عکاسان قرار گرفته و بعد از دیدن فیلم همگی اعتراف می کردند که برای یک بازیگر خوب و مستعد هیچ چیز مانع محسوب نمی شود.(تا قبل از رونمائی از فیلم بعضی از خبرنگاران این اتفاق را به نوعی تبلیغ می دانستند و استقبال از بازی او را هم نوعی بازی سیاسی.)

ستاره والدینش را از دست داده و عمه و شوهر عمه اش او را بزرگ کرده اند و پسر عمه اش (برزو ارجمند) به او علاقمند است (بازی برزو ارجمند در این فیلم بسیار دیدنی است). سارا به صورت مخفیانه با فردی دیگری ازدواج کرده و از او باردار است . در یک کتک کاری شوهر سارا ، پسر عمه اش را مصدوم می کند و به زندان می افتد. سارا از خانه عمه رانده شده مگر به شرط طلاق یا پرداخت دیه می تواند شوهرش را از زندان آزاد کندوحالا بی خانمان شده است. به همین دلیل ستاره نیز یکی از افرادی است که پس از خواندن آگهی روزنامه، آن صبح در میان جمعیت دیده می‌شود.

داستان سوم درباره جلال (امیر آقایی) مردی است که جمعیت زیادی از مردم گرفتار و ندار شهر را به این ضیافت دعوت کرده است. او فرزند 5 ساله خود را سالها پیش از دست داده است اما هنوز فکر می کند اگر کسی در آن زمان به او کمک کرده بود و یا اینکه انسان متمولی بود ، فرزندش را ازدست نمی داد. اتومبیل او ربوده شده و حالا پیدا شده و جلال تصمیم گرفته که سی میلیون قیمت ماشینش پیدا نشده اش را به یک فرد گرفتار بدهد اما  حالا با پیدا شدن لیلا و اینکه حس می کند خودش هم در سرنوشت بد لیلا دخیل بوده، در دل آرزو میکند تا این پول به لیلا برسد.و شوهر لیلا که غیرت مردانه اش نمی طلبد تا از عشق سابق لیلا کمک بگیرد.

بازیگران چهارشنبه 19 اردیبهشت به اندازه ای، خوب هستند که نه امیرآقائی توانا و نه شاهرخ فروتنیان جائی برای خود نمائی یا بهتر بگویم هنرنمائی ندارند و گر چه خوبند اما در کنار بازی های دیده نشده از دیگران کمرنگ می شوند. فقط در بازی ها یکی انتخاب آفرین عبیسی این بازیگر پیشکسوت و قابل احترام است که به نظرم به کار لطمه زده  چرا که چهره و کلام و نوع گویش شیک ایشان اصولا مناسب بازی در چنین نقش هائی ( یک زن سنتی محله پامنار) نیست  و دوم که حتما اشتباه در نوشته یا کارگردانی است ، شخصیت منفعل و بی تفاوت همسر جلال است که هیچ شباهتی به یک مادر فرزند از دست داده ندارد

و مرتب دیالوگ هائی برای دلداری به جلال می گوید که از هیچ مادری بر نمی آید که بتواند با مرگ فرزندش کنار آمده و بحث هائی این چنینی داشته باشد.

چهارشنبه 19 اردیبهشت فیلمی است که نه یک پلان اضافه و نه یک سکانس کم دارد. ریتم مناسب و ساختاری مناسب تر موجب می شود که در طول فیلم زمان را فراموش کنی، در آخر نوع دوستی و یک غم شریف وجودت را پر کند و بدانی تا مدت ها به آن فکر خواهی کرد.

پس از پایان فیلم با چند تماشاچی در یک جمله هم کلام شدم و در یک پرسش (کاری که معمولا وقتی تصمیم بگیرم در مورد فیلمی بنویسم حتما از آن وام می گیرم چرا که مردم بهترین منتقدین هستند) :"دوست داشتید تلفن زنگ بخورد یا نه"؟

حس همذات پنداری دال بر موفقیت فیلم بود چرا که خانمها ترجیح می دادند که زنگ تلفن به صدا در بیاید و پسرهای جوان مخالف این اتفاق بودند و من هم بر خلاف خانم ها با جوان ها هم عقیده بودم و عقیده داشتم پایان فیلم، نقطه عطف فیلم است.

اینکه برای پیدا کردن کسی که از همه نیازمندتر است باید با قرعه کشی به سختی های زندگی مردم طعنه زد.

(توضیح بیشتر ، فیلم را لو می دهد)

اولین فیلم وحید جلیلوند نه به قدرت  تصویر فیلم "میلیونر زاغه نشین " اما در حال و هوای آن شاید می توانست (اگر رقیب بزرگی چون "محمد رسول الله" نداشت)، گزینه مناسبی برای معرفی به اسکار باشد و من  به حضور او در جشنواره های بزرگ و معتبر دیگری که در راه است خوش بین هستم.

چهارشنبه ۱۹اردیبهشت فیلمی به کارگردانی وحید جلیلوند، نویسندگی وحید جلیلوند و حسین مهکام و تهیه‌کنندگی محمدحسین لطیفی ساخته سال ۱۳۹۳است. این فیلم در هفتاد و دومین دورهٔ جشنواره فیلم ونیز به روی پرده رفت و مورد توجه منتقدین قرار گرفت.

همچنین تندیس بهترین فیلم و بهترین کارگردانی (فیلم اول) از سی و سومین جشنواره فیلم فجر را بدست آورده و برای بهترین فیلمنامه نیز نامزد شده بود.

شناسنامه

کارگردان :وحید جلیلوند        تهیه‌کننده        :محمدحسین لطیفی    و علی جلیلوند

نویسنده: وحید جلیلوند و حسین مهکام

بازیگران  نیکی کریمی، امیر آقایی، شاهرخ فروتنیان، برزو ارجمند، آفرین عبیسی، سعید داخ، کتانه افشاری‌نژاد

میلاد یزدانی، حشمت آرمیده، وحید جلیلوند، میلاد یزدانی و سحراحمدپور

موسیقی:          کارن همایونفر    فیلم‌برداری           :مرتضی پورصمدی

تدوین     :  وحید جلیلوند و سپهر وکیلی

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید