دوشنبه, 06 آبان 1392 18:31

مارتین اسکورسیزی....یک سینمای مولف

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

مارتین اسکورسیزی ...یک سینمای مولف

دانیال سمیعی – "مارتین اسکورسیزی "متولد ۱۷ نوامبر ۱۹۴۲ ، نيويورک است. او کودک نحيف و رنجوري بود که اکثر اوقات به خاطر بيماري آسم در خانه به سر مي برد.

 

مادر و پدرش، چارلز و کاترين اسکورسيزي هر دو در صنعت پوشاک مشغول بودند. مارتين در جواني هواي سينما به سرش زد به همين خاطر آرزوي اصلي اش را که کشيش شدن بود رها کرد و از مدرسه علوم مذهبي مستقيماً به دانشگاه فيلمسازي نيويورک رفت و موفق به دريافت مدرک فوق ليسانس در کارگرداني سينما در سال ۱۹۶۳ از دانشگاه نيويورک شد اما قبل از آنکه موفق به ورود به دوره فوق ليسانس شود ناچار شد به خدمت سربازي برود و به عنوان تفنگدار دريايي در جنگ ويتنام شرکت کند که به سختي نيز در جنگ مجروح شد. پس از آن وي وارد دوره فوق ليسانس سينما در همان دانشگاه شد. و در همان دوران شروع به ساخت فيلم هاي کوتاه کرد که با توجه بسيار روبرو شدند که از آن جمله «صورت تراشي بزرگ» است که در سال 1967 آن را ساخت. اين فيلم کوتاه نگراني هايي که از لحاظ موضوعي ايجاد کرده بود اما با اين وجود نويد آينده روشن را براي اين فيلمساز جوان مي داد.
در سال ۱۹۶۷ يعني يک سال پس از فارغ التحصيلي از دانشگاه نيويورک اولين فيلم بلندش "چه کسي در خانه من را مي‌زند؟ "را که سياه و سفيد بود  با همکاري همکلاسي هايش از جمله تلما شونميکر به عنوان تدوين گر و "هاروي کايتل" به عنوان بازيگر ساخت که هر دو همکاري دائمي با وي يافتند. فيلم در جشنواره شيكاگو به نمايش درآمد و واكنشهاي مختلفي را بر انگيخت. فيلم آينه تمام نماي دنياي اسكورسيزي است: شخصيت اصلي تنها و عصيانگر و خشن و روياپرداز و روايت بيوگرافيك. در فيلم ارجاعات مختلفي هم به سينماي وسترن و اسطوره آن "جان وين "وجود دارد. اين فيلم که مبناي فيلم ديگري از او به نام mean street (در ايران: « پايين شهر») بود با همان مشخصات تقريباً هميشگي فيلم هاي وي است: زندگي خياباني آمريکايي هاي ايتاليايي تبار نيويورکي، مونتاژ سريع، موسيقي راک و مردي درگير در مخمصه.
اسکورسیزی بعد از آشنايي با "رابرت دنيرو" در سال ۱۹۷۳ "خيابان بي رحم "را باشرکت دنيرو و کيتل مي سازد که توسط يکي از مشهورترين منتقدان سينما يعني پالين کيل ستايش مي‌شود. فيلم با موسيقي راك اند رول و تصاويري مستند گونه آغاز مي‌شود و كنكاشي موشكافانه را در شخصيتهاي اصليش چارلي (هاروي كيتل) و جاني (رابرت دنيرو) پي مي‌گيرد. در اينجا رفاقت و خيانت باهم درمي‌آميزند و شخصيتها داراي نوعي رفتار مازوخيستي هستند. چارلي از يك سو با دختر عمويش ترزا رابطه دارد و به همين دليل احساس گناه مي‌كند و از سوي ديگر به شدت پايبند دوستيش با جاني است. هر چند خودش هم مي‌داند اين رفاقت با شخص دمدمي مزاج و خشني مثل او برايش سرانجامي نخواهد داشت. شخصيتهاي فيلم به شدت واقعي و ملموس هستند و اين مساله با نماهاي دوربين روي دست مورد تاكيد قرار مي‌گيرد. حركتهاي دوربين عموما عصبي و سريع هستند كه اسكورسيزي خود لقب "دوربين مزاحم" را به آن مي‌دهد و آشكارا از فيلمهاي "ساموئل فولر" مثل «جيب‌بر خيابان جنوب» (1953) تاثير پذيرفته‌اند. پالين كيل فيلم را "اثري يگانه از روزگار ما" مي‌نامد و بازي رابرت دنيرو آنقدر مورد توجه قرار مي‌گيرد كه او را براي ايفاي نقش "ويتو كورلئونه" در «پدرخوانده 2» (1974) انتخاب مي‌كنند. خشونت عريان فيلم به مذاق بسياري از منتقدان خوش نيامد اما در واقع خشونت موجود در فيلم به نوعي احساس پوچي و حماقت دامن مي‌زند. سكانس طولاني زد و خورد در سالن بيليارد يا سكانس پاياني فيلم دقيقا اين پوچي و حماقت شخصيتها را به تصوير مي‌كشد و تاثير رواني خشونت را آشكار مي‌كند ، برخي از منتقدان سبک فيلم سازي مستندگراي اسکورسيزي رادر اين دوران متأثر از ژان لوک گدار و جان کاساويتس مي‌دانند که اين دوران تا دهه هشتاد يکي از بهترين دوران فيلم سازي وي به شمار مي‌رود.
پس از آن "الن برستين" ستاره مشهور سينما تحت تاثير از همين فيلم يعني پايين شهر براي کارگرداني فيلم "آليس ديگر اينجا زندگي نمي‌کند"، اسکورسيزي را بر مي‌گزيند که با اعمال نفوذ وي اين کار به او واگذار مي‌شود و خود برستين نيز جايزه اسکار بهترين بازيگر زن را بربايرد.
 در سال ۱۹۷۶ او يکي از به ياد ماندني ترين فيلم هاي تاريخ سينما و يکي از محبوب ترين فيلم هاي منتقدان سينما را ساخت: "راننده تاکسي "با بازي رابرت دنيرو ، "جودي فاستر" ، "هاروي کيتل "و "سيبيل شپارد" . فيلم در باره سرگشتگي هاي يک سرباز سابق ويتنام است که در منهتن راننده تاکسي شده است و با نجات دختر خردسالي از چنگ باند فحشاء و دلبستگي اش به زني که در دفتر انتخاباتي يک نامزد شهرداري کار مي‌کند ، در هم گره مي‌خورد. راننده تاكسي درباره كسي است كه در بيروني‌ترين لايه اجتماع زندگي مي‌كند و اما قلبش، ذهنش و وجودش به قشرهاي عميق تعلق دارد چون او يك «راننده تاكسي» است. او كسي است كه هر لحظه با يك شهروند در ارتباط است. خاص و عام سوار ماشين او مي‌شوند و او همه چيز را مي‌بيند. به نظر مي‌رسد تراويس بيكل راننده (با نقش‌آفريني رابرت دنيرو) چشم ريابين و كاشف‌العيوب و در عين حال وجدان‌زده جامعه باشد. چرا تراويس بيكل راننده تاكسي است؟ مگر نمي‌توانست يك وكيل، يك سناتور، يك پزشك، يك معلم و يا يك كشيش باشد؟ او نمي‌‌تواند هيچ‌كدام از اين اصناف باشد چون تاكسي زبان مشترك حركت اجتماعي است. اين تنها يك نماد نيست. يك اظهاريه است. نوعي تقابل و رخنه كردن است.
تراويس در دل جامعه است اما تنهاست. دليل اين تنهايي كه به درستي در قالب كار نشسته آمال فنا شده چشم بيدار جامعه است. آمالي كه زير پاي قاچاقچي‌ها، فاحشه‌ها، هم‌جنس‌بازها و فاسقين لگدمال شده‌اند و آدمهاي ظاهراصلاح چون سناتورها، رئيس جمهور و دولتمردان ديگر هم به زعم او «هيچ غلطي نمي‌كنند». او مي‌خواهد در يك مدينه فاضله زندگي كند اما هرچه پيش مي‌رود مدينه او به مدينه فاضلاب بيشتر شبيه مي‌گردد و اين است دليل طغيان و لبريز شدن كاسه صبر.
 اين فيلم در چهار رشته به جز کارگرداني، نامزد اسکار شد که به هيچ کدام دست نيافت، در عوض برنده شدن اين فيلم در جشنواره کن که یکی از معتبرترين جشنواره های سينمايي جهان محسوب مي‌شد، نام اسکورسيزي را بر سر زبان ها انداخت. اسكورسيزي با راننده تاكسي كار را تمام كرده است. دنيرو نيز دست او را در همكاري اين فيلم به گرمي فشرده است. تراويس يك رابين‌هود، سوپرمن يا اسپايدر من نيست. يك بيماري است كه دوره كمونش تمام شده و حالا سر باز مي‌زند. آدمكشي او جنبه درماني دارد و نه صرف خشونت. خشونتي كه در اين فيلم نمايش داده مي‌شود متناسب با فطرت است، خشونتي است كه ذات منتقد جوامع بشري آن را مي‌پسندد. «راننده تاكسي» نمايش يك كودتا و انقلاب يك نفره است، انقلابي كه رهبرش وجدان، كاتاليزورش جامعه و انجام دهنده‌اش غريزه است. اين فيلم نمايشگر فريادي است بي‌صدا. آنچه تنها گوش آنهايي را كر مي‌كند كه مي خواهند كر بشوند. بازي دنيرو در اين فيلم به ياد ماندني است و دكوپاژ اسكورسيزي نيز بي نقص است. اين فيلم اولين حضور جودي فاستر در نقش روسپي خرد سال است که براي آن برنده جايزه بهترين بازيگر نوپاي بفتا ( آکادمي هنرهاي فيلم و تلويزيون بريتانيا) نيز شد. فيلم علاوه بر يک تاليف ماندگار سينماي نقدي موشکافانه است از جامعه اي ارزش زده که کاريکاتوري تلخ از رستگاري را تصوير ميکند. نقد اسکورسيزي از جوامع غربي به همين جا ختم نمي شود اما تاکسي به حق نسخه اي تمام عيار از پرداخت ، مضمون و تعليق است که نحسين هر بيننده اي را بر مي انگيزد.
 اولين فيلم پرهزينه مارتين يک موزيکال فوق العاده سبک دار در سال 1977 بنام «نيويورک نيويورک» بود. اداي دين خالصانه اسکورسيزي به زادگاهش و موزيکال کلاسيک هاليوودي او را با شکست تجاري و انتقادي مواجه کرد. فيلمي که سومين همکاري کارگردان با رابرت دنيرو بود با برخورد نااميد کننده منتقدان و مردم باعث شد مارتين دچار افسردگي شود. در اين زمان اعتياد او به کوکايين به شکل جدي افزايش پيدا کرده بود، با اين وجود توانست يک مستند فوق العاده تحسين شده درباره آخرين کنسرت گروه band با نام «آخرين والس» را بسازد اما درگيري اسکورسيزي در ديگر پروژه ها باعث شد نمايش فيلم تا سال 1978 به تعويق بيافتد. مارتين يک مستند ديگر در سال 1978 ساخت بنام «پسر آمريکايي» ساخت اما پس از آن يک دوره استفاده مداوم الکل سلامتي مارتين را به خطر انداخت.
خيلي ها معتقدند رابرت دنيرو تاثير بسيار زيادي در متقاعد کردن مارتين اسکورسيزي براي ترک کوکايين و ساخت بهترين فيلم اش «گاو خشمگين» داشته است.مارتين هم تمام انرژي اش را براي ساختن اين فيلم صرف کرد. فيلم به عنوان يک شاهکار سينمايي ارزيابي شد و از سوي مجله بسيار معتبر "سايت اند ساوند" انگلستان به عنوان بهترين فيلم دهه 80 انتخاب شد. فيلم نامزد هشت جايزه اسکار از جمله بهترين فيلم،  بهترين بازيگر مرد براي رابرت دنيرو و اولين نامزدي مارتين براي بهترين کارگرداني بود. اين فيلم توسط موسسه afi به عنوان بهترين فيلم تاريخ ورزشي سينما و همچنين چهارمين فيلم برتر تاريخ برگزيده شده هست. ضمن اينکه لقب بهترين فيلم دهه ۸۰ را نيز يدک مي‌کشد. در اين فيلم کشف جديد اسکورسيزي يعني جو پشي که براي اولين بار جلوي دوربين مارتين مي‌رفت نيز کانديد اسکار بهرتين بازيگر نقش مکمل مرد شد ، گاو خشمگين فيلمي است دربارۀ خشونت، بي رحمي و غم وافسوس ، اين فيلم نيز نظر به درون مايه غبار آلود ديگر فيلم هاي اسکورسيزي دربارۀ ناتواني يک مرد در درک يک زن است .خواه پاک دامن خواه بدکاره. در اين فيلم ما شاهد اين هستيم که در داخل ذهن مشت زن هيچ جايي براي درک اين موضوع نيست که زن مي تواند همدم و شريک يک مرد باشد نه فقط يک وسيله براي شهوت راني. به همين سبب پس از ازدواجش، همسرش دچار انحرافاتي مي شود که اين انحرافات زمينۀ بروز حسادت را در وجود مشت زن پديد مي آورد. حسادتي که با خشم بيش از حد فوران مي کند و قهرمان را به افول مي کشد. گاو خشمگين يک داستان اقتباسي است. دربارۀ جيک لاموتايي که از محلات فقيرنشين برانکس سر بر آورد، قهرمان ميان وزن بوکس در دهۀ 1940 شد و ميليونها دلار پول به جيب زد کسي که بعد از مدتي تبديل به يک دلقک در کاباره شد و بعد از آن به خاطر هتک حرمت يک دختر نوجوان به زندان افتاد. چه چيزي اسکورسيزي و بازيگر مورد علاقه اش رابرت دنيرو و فيلمنامه نويس آثارش پل شرايدر را به اين داستان جذب کرد؟ به نظر مي آيد هر سۀ آنها مجذوب شخصيت هاي رنج کشيده ، خشن و قانون شکن هستند. بهترين نمونه براي اثبات اين موضوع  را مي توان شخصيت تراويس بيکل در رانندۀ تاکسي دانست.
استيون اسپيلبرگ کارگردان نامي در جايي گفته است که گاو خشمگين روايت زندگيست که به نحو عالي زندگي شخصي و ورزشي يک قهرمان و فراز و سقوط آن را به تصوير کشيده می کشد.
اين فيلم همچنين اسکارديگري براي يکي ديگر ازهمکاران دائمي اسکورسيزي يعني تلما شونميکر براي تدوين به ارمغان آورد . فيلم در شش رشته ديگر نيز از جمله کارگرداني نامزد اسکار شده بود که به هيچ يک از آنها دست نيافت.
پس از آن سلطان کمدي (۱۹۸۳) را ساخت که علارقم به دست آوردن نقد هاي مثبت متقدان موفقيت چنداني در گيشه به دست نياورد. پس از آن وي دست به کار ساخت فيلم جنجالي آخرين وسوسه مسيح بر اساس کتاب نيکوس کازانتزاکيس شد اما شرکت فيلم سازي پارامونت تحت فشار گروه‌هاي مذهبي، از تهيه آن خودداري کرد و ساخت فيلم پنج سال به تعويق افتاد. پس از اين پروژه ناموفق، اسکورسيزي به فيلم سازي با بودجه کم و شبه زيرزميني روي آورد و فيلم بعد از ساعت ها را ساخت.پس از آن به ساخت کليپ "بد" براي مايکل جکسون و کارگرداني "رنگ پول "پرداخت و موفقيت تجاري اين فيلم راه را براي از سر گيري پروژه آخرين وسوسه مسيح بافيلم نامه پل شرايدر هموار کرد.اکران اين فيلم که با جنجال بسياري در جهان روبرو شد بارديگر نام اسکورسيزي را بر سر زبان ها انداخت و او را براي دومين بار نامزد دريافت اسکار بهترين کارگرداني کرد اما در نهايت اين اسکار به بري لوينسون براي مرد باراني تعلق گرفت.
در سال ۱۹۸۹ او يکي از اپيزودهاي قصه‌هاي نيويورکي را کارگرداني کرد که ديگر اپيزودهاي آن را فرانسيس فورد کاپولا و وودي آلن ساخته بودند. سال بعد او "رفقاي خوب " يکي از بهترين فيلمهاي گنگستر مافيايي سينما را ساخت که سومين نامزدي او براي اسکار کارگرداني را در پي آورد. در اين فيلم رابرت دنيرو بار ديگر پس از گاو خشمگين در کنار جو پشي قرار گرفت و به همراه "ري ليوتا "بازيگران اصلي اين فيلم ماندگار را تشکيل دادند. "جو پشي "توانست با بازي بسيار خوبش در رفقاي خوب اسکار بهترين بازيگري نقش مکمل مرد را برنده شود.
پس از آن اسکورسيزي به بازسازي فيلم ساخت ۱۹۶۲ يعني "تنگه وحشت "پرداخت که با فروش فوق العاده‌اي در سينماها روبرو شد و رابرت دنيرو را کانديد اسکار بهترين بازيگر مرد آن سال کرد.
"عصر معصوميت "، "کازينو "، "دار و دسته‌هاي نيويورکي" و "هوانورد" از جمله فيلم هاي او در سال هاي اخير هستند.
اسکورسيزي ، پنج بار نامزد دريافت اسکار بهترين کارگرداني و دو دوبار نامزد دريافت اسکار بهترين فيلمامه اقتباسي شده بود تا اينکه سرانجام بعد از ناحقي ها و بدشانسي هاي فراوان طلسم شکست و براي «رفتگان» اسکار کارگرداني سال ۲۰۰۶ رادريافت کرد.
فيلم "رفتگان "يکي از موفق ترين فيلمهاي اسکورسيزي تا به حال به حساب مي‌آيد که علاوه بر موفقيت هاي هنري و نظر مثبت منتقدين به همراه حضور موفق در جشنواره‌ها و فصل جوايز در جدول گيشه نيز فروش خيلي خوبي در آمريکا و دنيا توانست دست پيدا کند و پرفروش ترين فيلم اسکورسيزي نيز مي‌باشد.اين فيلم علاوه بر اسکار بهترين کارگرداني براي اسکورسيزي توانست اسکار بهترين فيلمنامه اقتباسي و بهترين تدوين و همچنين بالاخره بهترين فيلم سال را نيز به خانه ببرد.دراين فيلم "ليوناردو ديکاپريو "همچون دو کار قبلي اسکورسيزي در کنار "مت ديمون "و "جک نيکلسون" به ايفاي نقش پرداخت.
سال ۲۰۰۸ يک فيلم مستند به نام "درخشش يک نور" در باره گروه راک رولينگ استونز توسط اسکورسيزي ساخته شد که يکي از کنسرتهاي اين گروه را به تصوير ميکشيد. و نيز به عنوان فيلم افتتاحيه جشنواره برلين برگزيده شد.
بعد ار آن فيلم دیگر اسکورسيزي تحت عنوان "جزيره شاتر" در سال 2010 اكران  شد وباز هم همچون تمام فيلمهاي دهه ۲۰۰۰ او براي چهارمين بار با بازي ليوناردو ديکاپريو که رابرت دنيروي جديدي اسکورسيزي او را مي نامند به پرده سينما ها آمد و این همکاری همچنان ادامه پیدا کرده است.
تيم همکاري مارتين اسکورسيزي با رابرت دنيرو به عنوان بهترين نمونه زوج کارگردان - بازيگري سينما شناخته شده  و همچنين همکاري اسکورسيزي با ديکاپريو نير به عنوان يکي از بهترين و شورانگيزترين زوجهاي سينمايي معاصر شکل گرفته است.
در سال 2012 اسکورسیزی توانست دوباره با فیلم "هوگو" افتخاراتش را افزون کند و امسال نیز با پرداختن به قصه ی همیشه گفتنی "وال استریت" توجه ها را به خود جلب کرده است.فیلمنامه "گرگ وال‌استریت" ترنس وینتر با اقتباس از کتاب خاطرات "جردن بلفورت"، کارگزار سابق بورس نوشته و کمپانی "پارامونت پیکچرز" پخش آن در سینماهای سراسر جهان را برعهده دارد.
لئوناردو دی‌کاپریو در این فیلم نقش" جردن بلفورت" را که سال 1998 میلادی به جرم جعل اوراق بهادار و پولشویی به 22 ماه زندان محکوم شد، بازی می‌کند.
در سی سال اخير بيش از ۲۰ کتاب در باره او نوشته شده است و گفته مي‌شود سبک کاري او بر روي حداقل يک نسل از فيلم سازان جهان تأثير گذاشته است. سينماي اسکورسيزي از نظر اکثر منتقدين سينماي خشونت نام گرفته است اما من به زعم خود سينماي اسکورسيزي را بيشتر سينماي منتقد مي دانم. خشونت موجود در سينماي اسکورسيزي نوعي نزديکي با شخصيت هاي طغيان گر فيلم هاي فينچر دارد. مفهومي که فينچر در هفت اين گونه آن را روايت مي کند : "همه حرف ها را نمي شود همينجوري به مردم گفت ، گاهي بايد با پتک توي سرشان بکوبي".


 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید