چهارشنبه, 28 آبان 1399 17:02

نقد فیلم «من به پایان دادن این وضع فکر می‌کنم» (I'm Thinking of Ending Things)

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
نقد فیلم «من به پایان دادن این وضع فکر می‌کنم» (I'm Thinking of Ending Things) نقد فیلم «من به پایان دادن این وضع فکر می‌کنم» (I'm Thinking of Ending Things)

خسرو نقیبی* - در نخستین مواجهه، «من به پایان‌دادن این وضع فکر می‌کنم» شبیه داستانی از دیوید لینچ است که اجراش را به استنلی کوبریک سپرده باشند. بسیار به‌لحاظ بصری شبیه به «تلألو»؛ و البته ناخودآگاه یادآور «جاده‌ی مالهالند». این وسط چارلی کافمن، مؤلف شماری از مهم‌ترین فیلم‌نامه‌های دو دهه‌ی اخیر کجاست؟

پوسته را که کنار بگذاریم، ایده‌ی مرکزی رمان لین رید، چیزی شبیه دیده‌شده‌ترین فیلم‌نامه‌ی خود کافمن «درخشش ابدی یک ذهن پاک» است: مواجهه‌ای دیرهنگام با خاطرات عشقی که زمانی تصمیم به نادیده‌گرفتن‌شان گرفته شده. احتمالن همان دست‌مایه‌ای که کافمن را جذب این رمان کرده. با این حال، هرچه که در آن‌جا، حاصل فیلم‌نامه‌ی کافمن در دستان میشل گوندری، به یک درام عاشقانه‌ی نفس‌گیر منتهی شده بود، آن‌چه خود کافمن از داستانی مشابه اجرا کرده، اثری عبوس و سخت برای تماشا از کار درآمده. بگذارید صریح‌تر باشم و بگویم «من به پایان‌دادن...» دهن‌کجی خالق یک جهان به پرسه‌زن درون این جهان با تعمد در پیچیده‌نمایی (و نه پیچیده‌گی واقعی داستانی) است. انگار یکی از سر عمد تمام تابلوهای یک جاده را جابه‌جا کرده باشد تا پیداکردن مقصد ناممکن شود اما انتظارش این باشد که راننده‌ها خودشان بدانند چه‌گونه به مقصد موردنظر او برسند. تازه اگر از اساس مقصدی وجود داشته باشد و پشت تمام این پیچیده‌نمایی‌ها «کل واحد»ی در کار باشد.

 I'm Thinking of Ending Things (3).jpg

این فیلمی‌ست برای سنجش سطح دانسته‌گی از سینما؛ و فراتر از آن، از داستا‌ن‌گویی. البته نه به آن شیوه که مدافعان فیلم از این ایده استفاده می‌کنند. داستان‌هایی هستند که با نشانه‌‌گذاری درست اما برای مخاطب جدی، سعی می‌کنند مخاطب را شیرفهم نکنند و هوش او را به چالش بکشند. در نقطه‌ی مقابل داستان‌نویس‌هایی هستند که از ایده‌ی «لباس پادشاه» استفاده می‌کنند. در واقع با سرهم‌کردن تعدادی موقعیت پراکنده و با بی‌منطقی محض، چیدمانی ناهم‌گون بنا می‌کنند که در جزئیات زیبا به نظر می‌رسد اما در نمای کلی، موجودی ناموزون پدید آورده‌اند شاید محض آزمایش مخاطب خودشان؛ این‌جاست که منتقد غره به دانش خویش یا مخاطب خودجدی‌پندار، فریب این ظاهر درهم‌پیچیده را می‌خورد و ساده‌انگاری مستتر در پشت ساختمان پیچیده‌نمای اثر را نمی‌بیند؛ چون فکر می‌کند آن‌چه را که از اساس وجود ندارد، اوست که باید دیده و فهمیده باشد و منطق‌ش را بسازد. چنین است که نقدهای آثاری چنین، می‌شوند انشاهایی در باب پیچیده‌گی یا نمایش دانش بالای نویسنده در مقابل مخاطب بی‌دانش، که باید از او درس بگیرند؛ غافل از این‌که مخاطبان همان چیزی را دیده‌اند که واقعن جلوی چشم است: لباسی تن پادشاه نیست.

 I'm Thinking of Ending Things (4).jpg

در «من به پایان دادن این وضع فکر می‌کنم» هیچ نشانی از آن کافمن بازی‌گوش و موقعیت‌نویس «جان مالکوویچ بودن» یا «درخشش ابدی...» وجود ندارد. با نویسنده‌ای طرف‌یم که با بی‌حوصله‌گی سکانسی شبیه آن رقص در نیمه‌شب دبیرستان را می‌نویسد تا حلقه‌های مفقوده را به هم وصل کند، یا سکانس حیرت‌انگیز بدِ شام را می‌نویسد با این ایده‌ی دستوری فیلم‌نامه‌ای که موقعیت مهیب از این‌ نقطه باید شروع شود. تازه اگر از آن سکانس فینال و دست‌وپازدن برای شیرفهم‌کردن کل ماجرا (یا اگر خوش‌بین باشیم سرکار گذاشتن مخاطب زیادی عبوس و شوخی کافمن با او در تحویل جنس بدل به جای اصل) بگذریم. سکانس‌های توی ماشین در رفت و برگشت کسالت‌بار و پرگو هستند و تناقض واگویه‌های ذهنی در مقابل دیالوگ‌های واقعی هم تنها پس از چند دقیقه خاصیت خود را از دست می‌دهند. می‌ماند چند عکس از جنس همان دوگانه‌ی سینمای لینچ - کوبریک، که هم به لحاظ بصری و هم در شکل‌دهی به کابوس درخشان‌ند (نظیر بستنی‌فروشی بین راه، یا مواجهه‌ی دختر با پیرمرد-جوانی پسر در راهروهای دبیرستان) اما چون در کلیت اثر جا نمی‌افتند، یکه می‌مانند و از دست می‌روند.

 I'm Thinking of Ending Things (2).jpg

 «من به پایان‌دادن این وضع فکر می‌کنم» پیرو دو فیلم پیشین کافمن و در مقایسه با آثاری از او که به‌دست کارگردانی دیگر ساخته شده، اثبات این نکته است که دست باز فیلم‌نامه‌نویس‌ها در اجرای هر آن‌چه روی کاغذ می‌آورند، لزومن به نتیجه‌ای درخشان ختم نخواهد شد. ذهن‌های خلاق، گاه نیاز به ترمزها و محدودکننده‌هایی دارند که آن‌ها را درون خط‌کشی نگه دارد.

*منبع: آرت تاکس

دیدگاه‌ها  

0 #1 kio 1401-02-03 03:59
عجب نقد خوب و منطقی ای بود برعکس نقدهای چابلوسانه دیگه
موافقم واقعا یک چرند بود این فیلم. یک پز توخالی از چارلی کافمن ... خدا کنه دیگه دوربین دستش نگیره !!
کارگردانی کار فیلمنامه نویس نیست ...
کارگردانی کاربلد میخواد مثل پارک چان ووک ، کارگردان واقعی که یک فیلم سورئال با سیالیت عالی و میزانسن منطقی ساخته بنام استوکر ۲۰۱۳
اول این فیلم چرند کافمن رو ببینید بعد برید سراغ فیلم stoker تفاوت حرفه ای بودن کارگردانی را میفهمید !
هر دو ظاهرا فیلم فراواقعگرا سورئال هستند ولی تفاوتشون زمین تا آسمون هست !
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید