شنبه, 28 تیر 1393 21:44

گفت‌گو با «مرضيه برومند» و ديگرعوامل مجموعه «قصه‌هاي تا به تا» / عاميانـه مي‌گويـم: «بچه‌هـا گنـاه دارنـد» (قسمت‌دوم)

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

هما گويا (سی و یک نما) هفته گذشته، قسمت اول گفت‌وگو با مرضيه برومند (کارگردان)، مريم سعادت (عروسک گردان و بازيگر نقش اعظم خانم) ليلي رشيدي (مادر‌خانومي)،اميرحسين صديق (آقاي پدر) و ماني نوري(امير آقاي جمالي) را خوانديم و اين هفته پاي ادامه صحبت‌هاي ايشان مي‌نشينيم.

 

صحبت با آدم‌هائي که يا با بچه‌ها بزرگ شدند ويا براي بچه‌ها زندگي کردند...

يکي از مشکلات فعلي که گريبان برنامه‌هاي توليدي کودک را گرفته، اين است که ما بچه‌ها را دست کم گرفتيم و مثل گذشته برايشان ارزش قائل نيستيم و به جايگاهشان احترام نمي‌گذاريم. ما الان کودک 6،7 ساله‌اي داريم که در زمينه بازي شطرنج در دنيا مطرح است اما مي‌آئيم کودک 7 ساله را کنار خردسال يکي، دوساله. مي‌نشانيم. برايشان برنامه اجرا مي‌کنيم و با بچه اي که حالا وارد اجتماعي مهم به نام مدرسه شده، طوري صحبت مي‌کنيم که انگار او يک نو پاست. بچه‌ها دوست ندارند که تحميق شوند.در خصوص سريال هم که باور کنيد، هر چه به ذهنم فشار مي‌آورم، تا به موردي که بشود از آن کد آورد اشاره کنم، پيدا نمي‌شود. و چيزي که در ذهن نمي‌ماند،يقينا جايگاه به ذهن سپردن را نداشته است.اما با وجود اينکه سالها از قصه‌هاي تا به تا مي‌گذرد، زي زي گولو هنوز هم دارد در ما نفس مي‌کشد. من فکر مي‌کنم و من فکر مي‌کنم، بچه‌هاي امروز هر چقدر هم که متفاوت شده باشند،بازهم بتوانند با چنين شخصيت‌هائي «هم ذات پنداري» داشته باشند.

اجازه بدهيد، سري بزنيم به شخصيت‌هاي اين مجموعه. مثلا «اعظم خانم» که شما، خانم سعادت،نقش او را در کنار عروسک گرداني زي‌زي‌گولو داشتيد و شخصيت بسيار شيريني هم بود، از اعظم خانم بگوئيد؟

مريم سعادت: خانم برومند،خيلي اتفاقي به من پيشنهاد دادند تا چند سکانس نقش «اعظم خانم»، همسايه زي‌زي‌گولو را در اين مجموعه بازي کنم. به خوبي يادم مي‌آيد، پرسيدم که شامل چند سکانس مي‌شود و ايشان پاسخ دادند، هفت يا هشت سکانس.من اصلا تصور نمي‌کردم که نقش من آنقدر در اين مجموعه پر رنگ شود، وگرنه، حتما جرات اين ريسک را پيدا نمي‌کردم.اصولا تخصص من، کار عروسکي بود و فکر مي‌کنم تنها امتياز من در آن زمان اين بود که کار با عروسک را بلد بودم.

مرضيه برومند: و در حقيقت، نقش خودت هم در اين شخصيت، يک نقش عروسکي بود.(با خنده) و ما تصميم گرفتيم که خيلي از بلاهائي را که قرار بود، سر «آقاي پدر» بياوريم، سر اعظم خانوم آورديم.

مريم سعادت: بله واقعا هم همين اتفاق افتاد و آن چيزي را که به من مي‌گفتند، بازي مي‌کردم.من آن زمان تجربه بازي تکنيکي را نداشتم و فقط در دو سکانس از «آرايشگاه زيبا» بازي کرده بودم اما بلد بودم که کارآکتر يک عروسک را باور کنم و در نهايت خودم را به دست خانم برومند سپرد‌م.

فکر مي‌کنم خانم برومند عادت دارند که احساسات ما را تحريک کنند با چيزهائي که يک زماني داشتيم و حالا کمتر داريم. مثل يک همسايه خوب که بتواند براي ما قوت قلبي باشد که تنها نيستيم.

مرضيه برومند: نکته اي که در مورد شخصيت اعظم خانم گفتني است و در مورد بقيه پرسوناژ‌ها هم صدق مي‌کند، اين است که من،همه شخصيت‌هاي مجموعه «قصه‌هاي تابه‌تا» را به عمد خيلي کليشه اي و درشت در نظر گرفتم.يعني، يک مادر، يک پدر، يک همسايه، همسرش و پسرشان و حتي رفتگري که نقش وي را «رضا‌بابک» بازي مي‌کرد، همه يک شمايي از آن کارآکتر بودند و شخصيت پردازي خيلي ريز و رئاليستي نداشتند که بعدها اين نوع نگاه در تلويزيون تسري پيدا کرد و حتي معتقدم که بيژن بيرنگ هم تحت تاثير همين نگاه، قرار گرفت و به کارهاي او هم سرايت کرد و کارآکترهايش درشت و کليشه‌اي شدند و بعد، خيلي از سريال‌هاي آن زمان همچنين ريخت و قيافه اي به خود گرفتند و کارگردانها اين حرکت را تکرار کردند. اما من بيشتر به اين دليل که کار، يک کار کودک بود اين روش را انتخاب کردم و فکر مي‌کردم که ما مي‌توانيم، مسائل بزرگترها را با زبان ساده تر و درشت تر به بچه‌ها منتقل کنيم.

من اعتقاد ندارم که «زي زي گولو» آرزوها را برآورده مي‌کرد بلکه زي زي گولو آدمها و کارآکتر‌ها را در مقابل آرزوهايشان قرار مي‌داد وآرزوهايشان را تفسير و آناليز مي‌کرد.براي مثال داستان يکي از قسمت‌ها به اين صورت بود که «اميرآقاي جمالي» مي‌رفت پيش پدرش و گله مي‌کرد: (چرا ما پولدار نيستيم؟)، (چرا ماشين نداريم؟)، (چرا من رو به گردش نمي‌بريد؟)و و‌قتي آقاي جمالي مي‌گفت : (بيا بريم گردش)...دوباره اعتراض مي‌کرد که : (با کدام وسيله؟ من خجالت مي‌کشم که بايد همه جا با تاکسي و اتوبوس بروم)...

ماني در اين قسمت فوق العاده بازي کرده است.حتي از خودش في البداهه ديالوگ مي‌گفت، تا آنجا که من و آقاي فياضي را به خنده مي‌انداخت.تا اين که زي زي گولو، امير آقا جمالي را در مقابل آرزويش قرار مي‌داد.پدرش پولدار مي‌شد، اما در قبالش خيلي چيزها را از دست مي‌داد. يا مثالي ديگر اينکه «اعظم خانم» فکر مي‌کرد که چرا پسرش قوي و پر زور نيست، چرا کتک مي‌خورد و نمي‌تواند همه را بزند. بعد ماني پرزور مي‌شود و همه را مي‌زند.

زي زي گو لو هيچ وقت بطور غير منطقي آرزوي کسي را برآورده نمي‌کرد.به آنها واقعيت‌ها را نشان مي‌داد. مثلا اگر دروغ مي‌گفتند، شاخ در مي‌آوردند و يا اگر جائي آشغال مي‌ريختند،آشغال‌ها مي‌آمد دنبال خودشان. يعني همه چيز خيلي سمبليک بود.

بله. شما به واسطه زي زي گولو عينکي به چشم آدم‌ها و پرسوناژ‌ها مي‌زديد که بهتر ببينند. خانم رشيدي، در صحبت قبلي ام هم به اين نکته اشاره کرده بودم که شما به نوعي متعلق به تلويزيون و بخصوص برنامه‌هايي با دغدغه کودک و يا براي کودک هستيد مدتي است که شما را کمتر مي‌بينيم. بچه‌ها سراغتان را مي‌گيرند و «مادر خانومي» را فراموش نکرده اند.

ليلي رشيدي: بله درسته.من خيلي خوشحالم که در يک چنين مجموعه خوبي،يعني «قصه‌هاي تا به تا» که کار قابل دفاعي است وتا مدتها، حتي همين حالا هم در ياد‌ها باقي مانده است،حضور داشتم. کاري که توانسته امروز،بعد از شانزده سال ما را دور هم جمع کند تا در موردش صحبت کنيم‌ و از طرفي،خوشحالم که يک کار تلويزيوني بوده و تلويزيون مخاطب گسترده اي دارد و کار ما بيشتر و بهتر ديده مي‌شود.«قصه‌هاي تا به تا» سريالي بود که نه تنها بچه‌ها بلکه تقريبا همه ايران آن را ديده اند. من هنوز هم دوست دارم که در يک کار تلويزيوني حضور داشته باشم اما به شرط اينکه، باز هم کار قابل دفاعي باشد و من بتوانم هميشه از آن به خوبي ياد کنم.شايد يکي از دلايلي که موجب حضور کمرنگ من در تلويزيون شده،اين است که کمتربا کار خوبي مواجه شدم. اما حالا همانطور که مي‌دانيد و قبلا هم به آن اشاره کردم در مجموعه «آب پريا» خانم برومند، در نقش متفاوتي به نام «رشک پري» هستم که اميدوارم مردم ببينند و دوست داشته باشند.

البته مي‌دانم که در تئاتر فعال هستيد، اما نوع چهره و طرز بيان شما به گونه اي است که خوب مي‌تواند با بچه‌ها ارتباط برقرار کند و فکر مي‌کنم دنياي کودکان را نبايد فراموش کنيد.

ليلي رشيدي: بله همينطوره. گر چه نمي‌خواهم در زمينه محدودي به فعاليتم ادامه بدهم اما حتما کودکان، مخاطبيني هستند که دوستشان دارم و برايشان ارزش ويژه اي قائلم.

ما نقش‌هاي خوب متعددي از شما ديده ايم مثل بازي در فيلم «نوک برج» کيومرث پور احمد و يا حضورتان در سريال ماندني «روزگار غريب» کيانوش عياري که در هر دو هم نقش پزشک را بازي مي‌کرديد و همچنين حضورتان در مجموعه «داستان يک شهر» اصغر فرهادي. اما اينطور به نظر مي‌رسد که اصولا حضور شما به عنوان بازيگر وابستگي به کارهاي خانم برومند دارد. مايليد در اين مورد توضيح بدهيد؟

اميرحسين صديق: بله‌. خيلي‌ها اين سوال را از من مي‌کنند‌، در حالي که همانطور که شما هم به چند مورد اشاره کرديد‌، من با کارگردان‌هاي متعدد ودر نقش‌هاي متنوعي کار کرده‌ام . و هرگاه با کارگردان‌هاي خوب همکاري داشتنم‌،بازي من ديده شده است . مثل همين چند نمونه‌اي که شما اشاره کرديد و اما اين نکته حقيقت دارد که من در هيچ نقشي به اندازه کارهايي که با خانم برومند داشتم‌، ديده نشده‌ام. ومرا در نقش‌هاي ديگر کمتر دوست داشتند وکمتر به خاطر سپردند‌. واقعيت اين است که خودم هم احساس خاصي به نقش‌هايم در کارهاي خانم برومند دارم‌. من خيلي وقت‌ها براي دور شدن از اين نگاه که بيشتر کارهايم با ايشان بوده، رفتم و چرخيدم‌، کارگردان‌هاي جوان گرفته تا کار اولي‌ها .اما هميشه سعي کردم در کارهاي خانم برومند، حتي اگر نقشي براي من نداشتند‌، در پشت صحنه حضور داشته باشم. مثل«خودرو‌تهران‌11» که دستيار ايشان بودم .و حالا بر اين اعتقاد هستم که اگر مي‌شود بايک کارگردان بهتر کار کرد‌،چرا که نه؟ و هرگز تحت تاثير اين صحبت‌ها قرار نخواهم گرفت و ادامه خواهم داد چرا که هر بار چيز تازه اي از خانم برومند ياد مي‌گيرم و نگاهشان را مي‌شناسم و از اين همکاري لذت مي‌برم .يکي از مهمترين ويژگي کارهاي ايشان آبرومند بودن آنها است که من اين را احترام به خودم مي‌دانم و دوست دارم که عمده رزومه ي کاري من باشد و عقيده دارم که خانم برومند هميشه به من فرصت دادند تا توانائي خودم را نشان بدهم و هميشه از حمايت‌هاي ايشان برخوردار بوده و قدردانشان هستم‌. من در پروژه‌هاي زيادي حضور داشتم‌،اما متاسفانه بعضي از آنها انقدر بد بودند که ديده نشدم و از اين ديده نشدن، خوشحالم .چرا که اگر ديده هم مي‌شدم‌، نه تنها برايم مثبت نبود‌،بلکه آبرويم را هم مي‌برد.

به عبارتي خانم برومند موجب شدند تا جلوي دوربين هر کارگرداني رفتن براي شما سخت شود. يعني به مصداق آن مثال که مي‌گويند، صاحبخانه خوب،آدم را يک عمر مستاجر مي‌کند؟

اميرحسين صديق: بله. من به روان بودن کارهاي خانم برومند عادت کردم و موجب شده که وقتي مي‌بينم در يک پروژه هيچ چيز، حتي دوربين واقعي نيست، نمي‌توانم با کار کنار بيايم. اما واقعا از اينکه شرايطي باشد و در کارهاي خوب حضور داشته باشم، استقبال مي‌کنم و به دنبالش هستم.

مرضيه برومند: حرف کاملا درستيه. فکر مي‌کنم آقاي صديق يک هنرپيشه ايست که بالقوه بسيار با استعداد است و زمينه اين را دارد که خيلي خوب ديده شود، اما هم خودش تلاش لازم را نمي‌کند و گاهي هم، کارهائي را مي‌پذيرد که مناسب نيستند.

اينجا اشاره‌اي شد به حضور شما در «داستان يک شهر» اصغر فرهادي. که نقش متفاوتي داشتيد. نقش خوب يا بد تکليف روشني دارند و نقش‌هاي خاکستري هم جايگاه خاص خودشان را. اما يک شخصيت‌هائي خاص هستند مثل شخصيت شما در اين سريال. از کار با «اصغر فرهادي »بگوئيد.

اميرحسين صديق: اصغر فرهادي نگاه خوبي به بازيگري دارد و به رغم اينکه خودش نويسنده است اما حس و حال صحنه برايش بسيار مهم است وبراي کار ارزش خاصي قائل است ضمن اينکه از پيشنهاد بازيگران و ديگر عوامل نيز استقبال مي‌کند و من اين نوع نگرش را پارامتر موثري براي موفقيت‌هاي او مي‌دانم.

شما براي بازي در سريالهاي «قصه‌هاي تا‌به‌تا» و سريال «خانه ما» مورد تقدير قرار گرفتيد و استحقاقش را هم داشتيد. بي خبر بوديم از شما، کجائيد؟

ماني نوري: من سالها ايران نبودم و خارج از کشور تحصيل مي‌کردم و حالا يک سالي است که برگشتم.

تحصيلتان در خارج از کشور، در رابطه با هنر بود و آيا تصميم داريد که دوباره به عالم بازيگري برگرديد؟

بله. اما در اين مورد که آيا مي‌خواهم به بازيگري برگردم را خيلي مطمئن نيستم و علاقه ام بيشتر به نوشتن و ساختن است

مثلا اگر«زي زي گولو» دوباره برگردد، نمي‌خواهيد در آن حضور داشته باشيد؟

ماني نوري: فکر مي‌کنم الان همه از من خاطره خوبي دارند. يعني از آن ماني که در کودکي و در فيلم‌ها و در کنار « زي زي گولو» ديده اند وکمي‌واهمه دارم که اگر حالا بد بازي کنم، آن خاطره را هم از بين ببرم.

مرضيه برومند: لازم است که اينجا من به بازي خوب ماني در «مرباي شيرين» هم اشاره کنم که نقش اول را داشت و بسيار هم خوب بازي کرد.

نمي‌توانيم بگوئيم که در اين سالها برنامه اي براي کودک ساخته نشده است، اما کاري که ديده شود، ساخته نشده است. حتي گاهي مشخص است که سعي هم شده، اما به اين دليل که انديشه، ساختار و تخصص مناسبي، پشت آن قرار نداشته، يا موفق نبوده و يا موفقيت مقطعي داشته است، در اين مورد نظرتان چيست؟

مريم سعادت: يکي از دلايلش اين است که در اين سالها برنامه سازان حرفه اي مثل خانم برومند کار نکرده اند و دليل ديگر اين است که براي کار کودک، بودجه کمتري در نظر مي‌گيرند.حال اگر اين کار، يک کار عروسکي باشد که بودجه خيلي کمتر هم مي‌شود و اين يک فاجعه است. متاسفانه اين باور غلط وجود دارد که وقتي کارآکترهاي اصلي، عروسک باشند، هزينه کمتري دارد و با کمترين بودجه مي‌توان برنامه ساخت و اين اشتباه بزرگي است.چرا که يک کار عروسکي خوب نياز به متن خوب، کارگردان ،عروسک گردان، دکور و... خوب و در حقيقت يک مجموعه عوامل خوب دارد تا موفق باشد وغير از اين نمي‌شود. من کار کودک را خيلي دوست دارم، اما وقتي امکانات لازم وجود نداشته باشد، همين اتفاق مي‌افتد که در اين سالها افتاده است.

درست مثل اين است که بگوئيم، يک متخصص اطفال بايد، ويزيتش کمتر از متخصصين ديگر باشد،که مسلما اينطور نيست و هر تخصصي ظرافت‌ها و ويژگي‌ها و مهارت‌هاي خاص خودش را دارد و من اين صحبت شما را از خيلي از برنامه‌سازان گروه کودک شنيده ام که بودجه کافي براي اين گروه بسيار مهم تلويزيون در نظر گرفته نمي‌شود؟

مريم سعادت: در حقيقت برنامه کودکي وجود ندارد.يک «پلاتو» و يک پخش زنده و چند عمو و خاله و در نهايت يکي، دو عروسک و بچه‌هائي که نشسته اند و دست مي‌زنند، کل برنامه کودک ما هستند.البته اگر دقت کنيد، اين «پخش زنده» شامل بيشتر برنامه‌هاي تلويزيون مي‌شود.من از نزديک بعضي از اين برنامه‌هاي کودک را شاهد بودم.يک متن است،يک «سيناپس»و اينکه موضوع برنامه قرار است که در مورد چه چيز باشد.متني که دست همه به يک شکل قرار مي‌گيرد. از عروسک گردان تا مجري.مسلم اين است که دستاورد آن نمي‌تواند برنامه خوبي براي بچه‌ها باشد.

يعني براي جمع بندي مي‌توانيم به اين نتيجه برسيم که پتانسيل ساختن برنامه‌هاي خوب براي کودکان وجود دارد،مثل همين گروهي که الان من در خدمتتان هستم،اما بايد تصميمات بهتر و آگاهانه‌تري گرفته شود‌؟

ليلي رشيدي: من فکر مي‌کنم، نبايد کوتاه بيائيم و نبايد فراموش کنيم که دوراني بود که شخصيت‌هاي خوب سينما از تلويزيون مي‌آمدند. «مدرسه موشها» و يا اولين«کلاه قرمزي و پسرخاله» کارهاي خوبي بودند و ماندگار هم شدند. شخصيت‌هاي تلويزيوني مثل «زي زي گولو» و «سنجد» و« کلاه قرمزي»هميشه در يادها باقي خواهند ماند. ضمن اينکه برنامه سازان هم بايد بتوانند در هر شرايطي، تحمل بيشتري داشته باشند. بايد کساني که کار کودک را بلدند، دوباره برگردند و کارشان را ادامه بدهند ودر آخر به طور عاميانه بايد براي جمع بندي کلامم يک جمله بگويم: (بچه‌ها گناه دارند).

مرضيه برومند: و من فکر مي‌کنم که اگر آنها بيايند، حتما تلويزيون استقبال خواهد کرد و از حق هم نبايد گذشت که گر چه ما تلويزيون را مسئول کم کاري‌هائي که پيرامون برنامه‌هاي کودک شده، مي‌دانيم اما هنرمندان و برنامه سازان هم مقصرند و کم کاري کرده اند، از جمله خود من.ضمن اينکه بايد اعتراف کنم کمي‌هم لوس شده ايم وگر نه، در آن زمان، مثلا وقتي که ما زي زي گولو را مي‌ساختيم هم، سختي‌هائي وجود داشت، اما تحمل زيادي هم داشتيم.

ماني نوري: خيلي جالب است که در همه جاي دنيا،هنرمندان بزرگ ترجيح مي‌دهند، براي کودک کار کنند، تا بگويند که توانسته اند سهمي‌در فرهنگ سازي جامعه داشته باشند و به محض اينکه به جائي مي‌رسند،يا سوپراستار مي‌شوند تصميم مي‌گيرند تا نقشي در دنياي کودک داشته باشندو حتي گاهي مجاني و يا با هزينه کمتري در اين زمينه کار کنند و يا صداي يک شخصيت کارتوني را داشته باشند که آموزنده باشد اما...در اينجا کاملا برعکس است وحضور در برنامه‌هاي کودک، يک سکوي پرش محسوب مي‌شود.

وقتي که از دفتر مرضيه برومند بر مي‌گشتم...مدام اين کلام ليلي رشيدي در ذهنم تکرار مي‌شد که (بچه‌ها‌گناه دارند).

منبع مردم سالاری

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید