سه شنبه, 25 شهریور 1393 17:39

25 فیلم برتر درباره دوران کودکی که در زمان خودشان با ارزش بودند

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(7 رای‌ها)
25 فیلم برتر درباره دوران کودکی که در زمان خودشان با ارزش بودند 25 فیلم برتر درباره دوران کودکی که در زمان خودشان با ارزش بودند 25 فیلم برتر درباره دوران کودکی که در زمان خودشان با ارزش بودند

سی و یک نما- اغلب کودکان در بهشت خیالی کودکانه خود زندگی و با آن رشد و نمو می کنند. برخلاف بزرگسالان این حال و هوا را به اطرافشان نیز منتقل می کنند. فیلم های ذکر شده در این لیست رویکردهای کودکان در مقابله با موضوعات بزرگی چون زندگی، مرگ، مذهب و جنگ را بررسی می کنند. از نقش های کمدی کریسمسی تا تصاویر دلخراش جنگ و ظلم و ستم، این فیلم ها رویکردهای منحصر به فرد کودکان در حال رشد را برای مقابله با واقعیت های خشن پیرامونشان نشان می دهند. 

 نمره اخلاق صفر (ژان ويگو، 1933)

Zéro-de-conduite_2.jpg

چهار پسربچه از تعطيلات به مدرسه‏ ى شبانه‏ روزى باز مى‏گردند كه دل خوشى از آن ندارند. ابتدا مدتى جلب معلم جديد ( داسته ) مى‏شوند، اما خيلى زود به دليل نفرت از مدير مدرسه به توطئه‏ چينى مى‏پردازند و سپس دست به شورش مى‏زنند.

شرح فيلم: از فيلم‏هاى شاخص تاريخ سينماى فرانسه كه هنوز به خاطر تلفيق هنرمندانه‏ ى جزييات واقع‏گرايانه و احساسات شاعرانه – سوررآليستى ستوده مى‏شود. اغلب آن را الهام بخش فرانسوا تروفو در چهارصد ضربه (1959) و لينزى آندرسن در اگر … (1969) دانسته‏ اند.

طبل حلبی (فولکر شلوندورف، 1979)

tin-drum_2.jpg

دانسیگ، نوجوانی به نام «اسکار» (دیوید بنت) از سه سالگی موفق شده جلوی رشد خود را بگیرد. او اغلب طبل می زند و با فریاد می تواند شیشه‌ها را بشکند. با به قدرت رسیدن نازی‌ها، «اسکار» کاری می کند تا ناپدری اش «آلفرد» (آدورف) را به جرم هم کاری با دشمن تیرباران کنند…

اسکار از لحظه تولد آگاه بود و متوجه می شد که اطرافش چه اتفاقاتی می افتد و چه حرف هایی زده می شود . شبی که اسکار به دنیا آمد ، پدر و مادرش ، بالای سر او ایستاده بودند و هر کدام آرزوی خود را برای فرزندشان می گفتند . پدرش می خواست که امور خوار و بار فروشی را به او بسپارد و مادرش هم از این گفت که زمانی که پسرش 3 ساله شود برای او یک طبل حلبی خواهد خرید .اسکار در همان لحظه تصمیم گرفت که وقتی 3 ساله شد ، دیگر رشد نکند و به طبل نوازی بپردازد .

روح کندوی عسل (ویکتور اریس، 1973)

The-Spirit-of-the-Beehive_2.jpg

 

سال 1940. دو کودک، «آنا» (تورِنت) و «ایزابل» (تلریا) به نمایش سیار فیلم «فرانکنستاینِ جیمز ویل»، در دهکده‌شان می‌روند. پدرشان، «فرناندو» (گومز) مشغول کندوهای زنبورعسلش است و مادرشان، «ترزا» (خیمپِرا) برای پست کردن یک نامه به ایستگاه راه‌آهن رفته است. آن دو که مجذوب فیلم شده‌اند، شب هنگام خواب درباره‌اش حرف می‌زنند. «آنا» می‌پرسد که چرا دختر کوچولو و هیولا کشته شدند. و «ایزابل» جواب می‌دهد که آنان واقعاً نمرده‌اند و سینما یک حقه است؛ هیولا در قالب روح زنده است و تو فقط باید خودت را معرفی کنی و او خواهد آمد. «فرناندو» عبارتی از کتاب «زندگی زنبورهای موریس مترلینگ» را یادداشت می‌کند و بر روی میز تحریر، خوابش می‌برد، صبح هنگام به رخت خواب می‌رود. در حالی که «ترزا» هم که بیدار است، تظاهر به خوابیدن می‌کند. صبح روز بعد، بچه‌ها در مدرسه درس آناتومی دارند و «ایزابل» به «آنا» می‌گوید که یک روح در یک انباری زندگی می‌کند. «آنا» جای پائی می‌بیند و بعدتر «ایزابل» که سعی می‌کند گربه‌ای را خفه کند، لب‌هایش را با زخمی که پیدا کرده، خونی می‌کند و با بازی در نقش مرده، با «آنا» شوخی می‌کند. اما «آنا» با سربازی فراری که در انبار مخفی شده دوست می‌شود و کُت «فرناندو» را به او می‌دهد، در حالی که ساعت موزیکال «فرناندو» نیز در آن است. در اینجا صدای شلیکی از انبار شنیده می‌شود و بعدتر، «فرناندو» جسد جوان را می‌بیند که زیر پرده سینما گذاشته شده است. به هنگام صبحانه، «آنا» متوجه می‌شود که «فرناندو» ساعتش را پس گرفته، پس به انبار می‌رود و آنجا را خالی و خونی می‌بیند. او از دست «فرناندو» که تعقیبش کرده، فرار می‌کند. به‌زودی گروهی به جست‌وجویش می‌پردازند. در کنار رودخانه، «آنا» هیولا را می‌بیند که به نزدش می‌آید. در سپیده‌دم، «آنا» را در یک خرابه پیدا می‌کنند. «ایزابل» کنار تخت او می‌نشیند و صدایش می‌کند. آن شب دوباره «فرناندو» بر روی عبارت «مترلینگ» خوابش می‌برد و «ترزا» شانه‌اش را با ژاکتی می‌پوشاند. وقتی ماه در آسمان معلوم می‌شود، «آنا» از اغما بیرون می‌آید، کمی آب می‌نوشد، پنجره را باز می‌کند و آرام صدا می‌زند: من «آنا» هستم، من «آنا» هستم.

بادکنک قرمز (آلبر لاموریس، 1957)

 

The_Red_Balloon_2.jpg

در فیلم بادکنک قرمز، جهان زیبای کودکی را می بینیم که بادکنش را همه جا با خود می برد و گاهی هم بادکنک پسرک را. گاهی بادکنک قهر می کند، بهانه گیری می کند اما همه جا به دنبال پسر می رود. بادکنک حتی عاشق می شود، بادکنک آبی را که می بیند، پسرک را فراموش می کند اما باز پیش پسرک برمی گردد. این قانون اشیا است. آن ها همیشه خود را فدای آدم ها و صاحبانشان می کنند!

آلبر لاموریس، کارگردان این فیلم، عاشق پرواز و بادکنک ها و بادبادک ها بود. او در تهران، هنگامی که سوار بر هلیکوپتر مشغول ساخت یک مستند بود، سقوط کرد و در گذشت. اما برای پروازش بود که درگذشت.

پاتر پانچالی (ساتیاجیت رای، 1955)

Pather-Panchali_2.jpg

 

خانواده‌ای بنگالی با فقر دست به گریبان است.پدر که قصد دارد در نویسندگی به موفقیت برسد،همسر و بچه‌هایش را در روستا می‌گذارد و برای تأمین معاش به شهر می‌رود.طی غیبت طولانی او وضع خانواده رو به وخامت می‌گذارد و ...

«پاتر پانچالی» ماجرای خانواده‌ای چهارنفره را روایت می‌کند که مدام با بدبیاری‌هایی روبه‌رو می‌شوند.«هاریهار رای»،پدر خانواده، بیکار است و سودای نویسنده‌ شدن را در سر می‌پرورانَد، «ساربوجایا رای» زنی تندخو،معترض و بلندپرواز است،با این حال مادری فداکار و دلسوز نیز هست.«دورگا» دختربچه‌ای مهربان و معصوم و «آپو» برادرش،پسری کنجکاو و شیطان است. دورگا مدام از جانب زن همسایه به دزدی متهم می‌شود.پدر همیشه در سفرهای طولانی برای کسب درآمد و مادر همیشه در حال پخت و پز و رسیدگی به امور منزل است.«ساربوجایا» چند بار به شوهرش متذکر می‌شود که باید زودتر‌خانه ویرانه‌شان را بازسازی کنند و مرد که پولی برای تعمیر خانه ندارد،امروز و فردا می‌کند.عاقبت بارانی سیل‌آسا خانه را ویران می‌کند که مرگ دورگا را نیزسبب می‌شود.پدر زمانی برمی‌گردد که خیلی دیر شده و همراه با بقیه اعضای خانواده تصمیم به کوچ از آن روستای پر از بدبختی می‌گیرند.

Los Olvidados (لوییس بونوئل، 1950)

Los-olvidados-1950_2.jpg

گروه بزهکاران نوجوان یک زندگی خشن و پر از جرم و جنایت زندگی می کنند در محله های فقیرنشین چرکین از مکزیکو سیتی، و اخلاق پدرو جوان به تدریج خراب و نابود توسط دیگران …

چهارصد ضربه (فرانسوا تروفو، 1959)

Jean-Pierre-Léaud-in-The-400-Blows_2.jpg

 “چهارصد ضربه” (۱۹۵۹) اثر فرانسوا تروفو یکی از تاثیر گذارترین داستانهای ساخته شده درباره یک نوجوان بالغ ااست. فیلم از دوران جوانی خود تروفو الهام گرفته شده است و یک پسر کاردان و متکبر را نشان می دهد که در پاریس بزرگ شده است و ظاهرا بی پروا با زندگی گناه کاری روبرو می شود. بزرگتر ها او را به عنوان یک دردسر ساز می بینند. به ما اجازه داده شده است که قسمت هایی از زندگی خصوصی او را ببینیم، به عنوان مثال قبل از اینکه او شمعی را در اتاقش روشن کند، روی تختش به پرستش بالزاک می پردازد. برداشت مشهور آخر فیلم چهارصد ضربه، بزرگ نمایی است از چهره فریز شده و قاب گرفته پسر داستان که او را در حالی نشان می دهد که مستقیما به لنز دوربین نگاه می کند. او به تازگی از حبس خانگی گریخته است و اکنون در ساحل است. گرفتار بین خشکی و آب.

در مدرسه، معلمش (گای دکومبی) آنتوان را بخاطر بازیگوشیش سرزنش می کند. آنتوان بد شانس است، مثلا هنگامی که یک تقویم دیواری که به عکس یک دختر مزین است از دیوار کنده می شود، معلم آن را در دستان او می بیند. او را به گوشه ای می فرستد. او برای دوستانش شکلک در می آورد و روی دیوار سوگواره می نویسد. معلم از او می خواهد که بجای مجازات از نوشته اش عذر خواهی کند. دفتر مشق آنتوان پاره پاره شده است اما به جای اینکه آن را به مدرسه به عنوان مدرک بیاورد، عذرش این است که مریض بوده است. بعد از غیبت بعدی اش، او می گوید که مادرش مرده است. و وقتی که مادرش در مدرسه زنده و سرحال دیده می شود، او از آن به بعد به عنوان یک دروغگو شناخته می شود.

آلمان سال صفر (روبرتو روسلینی، 1948)

Germany-Year-Zero-1948.jpg

 

ویرانه های برلین اشغال شده ، سال 1946 . در خانواده ای در هم شکسته ، پدر بیمار ( کروگر ) دائما درباره روزهای خوب گذشته پرحرفی و با پسر بزرگ ترش ، سربازی فراری ، به مشاجره می پردازد . دختر او ( هینتس ) به خیابان گردی کشیده شده و پسر نوجوان خانواده (مشکه) تنها کسی است که از اینجا و آنجا پول اندکی به دست می آورد تا خرج خانه را فراهم کند . او به ترغیب معلمش ، پدر را به عنوان عامل بدبختی خانواده ، می کشد و پس از مدتی دست به خودکشی می زند …

چشم اندازی به شدت “واقعی” از آلمان پس از جنگ جهانی دوم ، هنگامی که غرور کشور زیر خاکستر مدفون شده ، فساد اخلاقی همه جا ریشه دوانده و حزن و اندوه بر همه جا سایه افکنده است . این روایت که مثل فیلم های دیگر روسلینی در دهه 1940 ، تراژدی های انسانی ناشی از جنگ را به تصویر می کشد ، در اوج هرم سبک ضد رمانتیک او قرار دارد . وقایع فیلم با استفاده از تکنیکی نیمه مستند ترسیم می شوند و حرکت های سرگیجه آور دوربین با صدا برداری رآلیستی آن همراه می شوند . از صحنه های به یادماندنی فیلم می توان به صحنه ای اشاره کرد که صدای هیتلر از گرامافونی در خرابه ها به گوش می رسد .

فانی و الکساندر (اینگمار برگمان، 1982)

Fanny-and-Alexander.jpg

«فانی» (آلوین) و «الکساندر» (گوو) زندگی خوش و آرامی را با مادر و پدرشان، «اسکار» (ادوال) و «امیلی اکدال» (فرولینگ)، که در کار تیاتر هستند، می گذرانند. با مرگ پدر در اثر سکته ی قلبی و بعدتر ازدواج «امیلی» با یک کشیش خشک و مقرراتی به نام «اسقف ورگروس» (مالمسیو)، بچه ها آزادی و نشاط شان را از دست می دهند.

"فانی  و الکساندر" راوی سیر تکامل رؤیـاهـای دو کـودک است. خواهر و برادری کـه بـا هم رؤیا را تجربه می کنند و ما نیز شاهد تکامل و تکمیل رؤیاهای آنها هستیم. در این بین، اما، الکساندر که برادر بزرگ تر است بیش از خـواهـرش، فانی ، رؤیـا پـرداز می نماید. مـا هیچگاه از فانی  در تنهایی اش رویـای شخصی نمی بینیم؛ رویای او در کنار الکساندر  و در حضور اوست که رنگ گرفته و معنا می یابد. این در حالی است که از ابتدای فیلم الکساندر  را به تنهایی مشاهده می کنیم و تا انتها نیز گاه گاهی شاهد رؤیاهای شخصی او هستیم.

Cria Cuervos (کارلوس سائورا، 1976)

cria-cuervos.jpg

در مادرید، سه خواهر پس از مرگِ مادر و پدرشان توسطِ عمه ی سخت گیرِشان همراه با مادربزرگِ لال و فلجشان بزرگ می شوند. یکی از این سه خواهر به اسمِ آنا، دختری افسرده و غمگین می باشد که پس از مشاهده ی مرگِ دردناکِ مادرش و همچنین مرگِ پدرش مدام در موردِ مرگ صحبت می کند...

زندگی سگی من (لاز هالستروم، 1985)

Mitt-liv-som-hund_2.jpg

 

اینگمار پسر بچه‌ای است که با برادر و مادر مریضش زندگی می‌کند. این دو برادر با هم خوب کنار نمی‌آیند. او تابستان به جای دیگری فرستاده می‌شود تا پیش یکی از اقوامش زندگی کند. آنجا با افراد مختلفی آشنا می‌شود و تجربه‌های مهمی به دست می‌آورد … درام تنش داری که در داستان فیلم همراه میت، پسر بچه، است باعث خلق سکانس هایی وحشتناک از رفتار بچه و در عین حال طنز از جانب او می شود.

روز طولانی پایان می پذیرد (ترنس دیویس، 1992)

The-Long-Day-Closes_2.jpg

داستان فیلم حول محور زندگی پسری ۱۱ ساله به نام باد و اعضای خانواده وی است. باد که بتازگی وارد مدرسه ای جدید شده و تلاش میکند خود را با شرایط مدرسه وفق دهد، جایی که مدام به او زور میگویند، همیشه برای فرار از مشکلات در یک سینما مخفی میشود و …

شما دنبال می‌کنید داستانِ آن پسر را، آن خانه را، آن دری را که آمد و شدِ جهانِ درون و بیرون بود، پنجره‌ای را که قاب در قابِ تکرارشونده‌ی فیلم را می‌ساخت، که به «دیدن» راه می‌داد که عصاره‌ی فیلم را می‌ساخت و به سینما – که خاطره به مددِ آن نیرویی دو چندان می‌گرفت؛ آنجا صدایِ ولزِ امبرسون‌ها بود که از جهانی رو به پایان می‌گفت و جای دیگر دیالوگی از سنت‌لویسِ مینلی و یا خواهر که اَدای جودی گارلند را درمی‌آورد … و یا آن راه‌پلّه‌ را که قاب را دو نیمه می‌کرد و در خود خبر از رخدادهای قاب‌های دیگری می‌داد که فیلم از ما پنهان می‌نمود. و حتّا شاید به یاد آوریم که آن در و پنجره و راه‌پلّه بازگشتی بود در خود به دنیای فیلمِ دیگری، به فیلمی که ترنس دیویس چند سال پیش از روزِ طولانی پایان می‌پذیرد ساخت و باز شاید دقیق‌تر به یاد بیاوریم لحظه‌ای را که مادر رفت و در را باز کرد تا شیشه‌های شیر را بردارد و دوربین ما را همان‌جا بی‌حرکت ایستاند، چون که نمای مقابلِ آن را، که از بیرونِ خانه بود و از مادر که شیشه‌های شیر را به درون می‌برد، پیشتر و در آن فیلمِ دیگر نشانمان داده بود. که این خود اشاره‌ای به این دارد که جهانِ دیویس (هر سه فیلمِ کوتاه و دو فیلمِ بلندِ «اتوبیوگرافیکِ» نخستینِ او) را باید پیوسته دید و در کنارِ هم.

قوچ (کن لوچ، 1969)

Kes_2.jpg

بیلی کاسپر (دیوید برادلی) نوجوانی ۱۴ ساله که با مادر و برادر ناتنی‌اش، «جاد» زندگی می‌کند، با مشکلات خانوادگی و اجتماعی روبروست. مادرش در آستانه ازدواج با مردی عیاش است و برادر عصبی‌اش که در معدن کار می‌کند معمولاً برخورد مناسبی با او ندارد. بیلی همچنین از مدرسه بیزار است و رابطه پرتنشی با معلمان دارد، آنچنان که به دلیل جثه نحیف‌اش و نداشتن مهارت در فوتبال، توسط مربی ورزش غیرعادی‌اش، مورد تحقیر و آزار قرار می‌گیرد. اما در این احوال، بیلی با یافتن یک جوجه قوش و دست‌آموز کردن آن، زندگی دل‌انگیزی را می‌آغازد و با علاقه فراوان اوقات خود را با پرنده‌اش صرف می‌کند. اما این دوران دیری نمی‌پاید، بیلی پس از آنکه در انجام سفارش برادرش برای خرید بلیط شرط‌بندی مسابقه اسب‌دوانی، دچار اشتباهی کودکانه می‌شود، مورد خشم او قرار می‌گیرد. بیلی در حالی که در مدرسه نیز با مشکلی بزرگ مواجه شده، در بازگشت به خانه پی می‌برد که جاد، پرنده دست‌آموز عزیزش را کشته‌است.

کشتن مرغ مقلد (رابرت مولیگان، 1962)

To-Kill-a-Mockingbird_2.jpg

 

داستان این فیلم از زبان دختر شخصیت اصلی داستان اتیکاس فینچ، نقل مي شود. اتیکاس وکیل سفیدپوستی است که در اوج کوته فکری مردم آن زمان وکالت جوان سیاه پوستی به نام تام رابینسون را به عهده می گیرد و در این راه از کوچکترین عملی دریغ نمی ورزد.

داستان فیل کشتن مرغ مقلد از جهاتی با دیگر فیلم های سینمایی تفاوت دارد. در کل می توان فیلم را به 2 بخش و 2 دنیای متفاوت تقسیم کرد.

البته هر دو قسمت داستان با مفاهیمی که به بیننده نشان می دهند کاملا مکمل یکدیگر است. قسمت اول فیلم، روایتگر زندگی کودکان است. شاید در نگاه اول، گذشت حدود نیمی از فیلم و دیدن بازی ها و نشاط و شیطنت های کودکان، بیننده را خسته کند ولی نکات و مفاهیمی که مولیگان در متن داستان به صورت ریزبینانه ای قرار داده است بسیار مهم و کلیدی هستند. در ابتدای امر ما فقط کودکان را می بینیم و کلا چیزی از موضوع داستان، دادگاه و وکالت و... نمی بینیم. اما در ادامه، بعد از ورود به بخش دوم داستان و پایان یافتن فیلم به این موضوع پی می بریم که این سکانس ها شاید از مهمترین مسائلی بوده باشد که داستان می خواهد به آنها بپردازد.

در ادامه، بیننده شاهد یک سری سکانس هایی است که عملا تنها نکاتی که می تواند از این صحنه ها برداشت کند، نشان دادن فضایی است که اين كودكان در آن رشد می کنند و بزرگ می شوند. سکانس هایی مثل نشان دادن صحبت های عجیب و غریب آنها در مورد پسر عقب ماننده همسایه و یا ترسی که از همسایه پیر خود دارند تا جایی که حتی نسبت به سلام کردن به او ابا دارند، همه و همه نشان دهنده این موضوع است که فضایی اینچنیني که در آن پرورش یافته اند به گونه ای است که آینده آنها را نیز تحت تاثیر قرار دهد و شاید در تمام عمر خود از انسان های عقب مانده ذهنی بترسند.

 بازی های ممنوع (رنه کلمان، 1952)

Forbidden-Games.jpg

جنگ جهانی دوم، سال‌های اشغال فرانسه. پدر، مادر و سگ خانواده "پولت" (فوسی)، دختر بچه ۵ ساله فرانسوی، کشته می‌شوند و خود او تنها روی پلی سرگردان می‌ماند. پسربچه روستائی یازده ساله‌ای، "میشل" (پوژولی)، او را نزد پدر و مادرش، "خانم و آقای دول" (کورتال و اوبر)، می‌برد و آنان سرپرستی‌اش را می‌پذیرند. "پولت" پس از دیدن صحنه دفن اجساد پدر و مادرش به این فکر می‌افتد که سگ خانواده نیز باید به خاک سپرده شود. آرام آرام "پولت" و "میشل" گورستانی ویژه حیوانات برپا می‌کنند. اما به‌زودی با کش راز کودکان، بزرگ‌ترها واکنش تندی نشان می‌دهند....

فیلمی شاعرانه و در عین حال از بهترین‌های ضد جنگ. این‌جا سبک کلمان ترکیبی از خصایص آثار مستند، واقع‌گرای روستائی و نوآر را به یاد می‌آورد. امتیاز کار، بازی فوسی (واقعاً) پنج ساله است که خیره کننده می‌نماید. با این همه فیلم را در خود فرانسه، در اوج جنگ سرد، چندان نپسندیدند (جشنواره کن هم آن را رد کرد)؛ اما در سراسر دنیا مورد استقبال قرار گرفت.

آلیس در شهرها (ویم وندرس، 1974)

Alice-in-the-Cities.jpg

این فیلم اولین قسمت سه گانه جاده ویم وندرس است. در فیلم آلیس در شهرها (۱۹۷۴) وندرس به داستان یک روزنامه‌نگار و دختری ۹ ساله به نام آلیس می‌پردازد. با این فیلم وی دست به سفری آزمایشی به آمریکا می‌زند.

خداحافظ بچه ها (لوییس مال، 1987)

Au-revoir-les-enfants.jpg

سال ۱۹۴۴، «ژولی ین کوئنتین» دوازده ساله (مانس) به یک مدرسه ی شبانه روزی کاتولیک ها، نزد فونتن بلو می رود و خیلی زود با دانش آموز جدیدی به نام «ژان بونه» (فژتو) دوست می شود. «پدر ژان» (موریه – ژنو)، مدیر مدرسه، سه پسر بچه ی یهودی را میان شاگردان مدرسه پنهان کرده که یکی از آنان «ژان» است. ژولی با ژان دوست صمیمی می شوند اما سربازان نازی می آیند تا بچه های فراری را پیدا کنند و آنها را از هم جدا می کنند و می برند و دوستی آنها تحت شعاع جنگ از بین می رود صحنه های تاثیرگذاری که از خداحافظی این دو در فیلم تصویر شده خیلی عالی و تکان دهنده است.

رنگ خدا (مجید مجیدی، 1999)

Rang-e-khoda_2.jpg

محمد رمضاني فرزند نابيناي هاشم كه در مدرسه نابينايان تحصيل مي كند براي گذراندن تعطيلات به خانه بازمي گردد. هاشم كه پس از مرگ همسر خود با مادرش زندگي مي كند، تصميم به ازدواج مجدد مي گيرد. او به همين منظور محمد را به كارگاه نجاري مي فرستد. مادر هاشم كه به نشان اعتراض در مقابل اين اقدام خانه را ترك كرده بود بعلت بيماري مجبور به بازگشت مي شود و سرانجام در بستر بيماري از دنيا مي رود. هاشم كه با مرگ مادر خود و شنيدن جواب منفي از نامزدش بيش از هميشه احساس تنهايي مي كند به سراغ محمد رفته و او را به خانه بازمي گرداند ولي محمد در ميانه راه بر اثر شكسته شدن پل به داخل رودخانه افتاده و هاشم نيز براي نجات محمد خود را به داخل رودخانه مي اندازد. اما خود نيز گرفتار مي شود. پس از بهوش آمدن با پيكر بي جان فرزندش مواجه مي شود. هاشم كه پس از مرگ همسر و مادرش فرزند كوچك خود را نيز از دست رفته مي بيند او را در آغوش مي گيرد و محمد نيز در آغوش پدر جاني دوباره مي يابد.

موشت (روبر برسون، 1967)

mouchette_2.jpg

"موشت" (نورتیه) دختر چهارده ساله فقیری است که از اطرافیان خود، پدر (هربر) و برادر قاچاقچی، مادر مریض (کاردنال)، معلم خشن (پرنسه) و دوستان مدرسه‌اش دل‌خوشی ندارد. او با "آرسن" (گیلبر) دائم‌الخمر مصروعی که در جنگل زندگی می‌کند، دوست می‌شود. اما این دوستی، رنج "موشت" و اعتراض دیگران را به‌دنبال دارد. مادرش می‌میرد و "موشت" نیز مرگ را انتخاب می‌کند...

فیلم سرگذشت دخترکی را باز می‌گوید که گوئی جهان در تعارض با او است. اثری شاعرانه که با نگاه به مصایب اجتماعی نظیر فقر و اعتیاد به الکل ساخته شده و در عین حال از "سویه‌های" مذهبی نیز برخوردار است. انتخاب بازیگران غیرحرفه‌ای از نمونه‌های موفق آثار برسون به‌شمار می‌آید. صحنه پایانی مرگ (خودکشی) "موشت" همراه با موسیقی مونته‌وردی تکان‌دهنده است.

کودکی عریان (موریس پیالا، 1968)

Lenfance-nue_2.jpg

فیلمی درباره شورش جوانی، مضمونی که در فیلم کودکی عریان (۱۹۶۹) موریس پیالا به تهیه‌کنندگی تروفو به آن پرداخته شد. در فیلم پیالا، فرانسوآی ده ساله (میشل ترازون) از یتیم‌خانه‌ای به یتیم‌خانه‌ای دیگر منتقل می‌شود، معلوم است که نمی‌تواند خودش را با دیگران تطبیق دهد و هر بار دردسرسازتر از قبل می‌شود. پیالا هرگز رفتارهای شیطنت‌بار فرانسوآ را توضیح نمی‌دهد؛ مخاطب هم مثل ناپدری‌ها و نامادری‌های فیلم به حال خود رها می‌شود تا فکر کنند چه چیزی باعث می‌شود این بچه این طور رفتار کند.

پونت (ژاک دوييون، 1996)

Victoire-Thivisol-in-Ponette_2.jpg

 

فیلم داستان تکان دهنده دختری کوچک است که مادر خود را از دست داده است.او از همه اطرافیانش دوری کرده و منتظر است تا مادرش بازگردد.او انتظار می کشد اما وقتی مادرش نمی آید، وردهای جادویی را امتحان می کند،به درگاه خدا دعا می کند و سپس تبدیل به فرزند خدا شده تا قدرتی بدست بیاورد.اما وقتی او ناپدید می شود مادرش بازمی گردد و...

دوييون با سادگي محض و حذف جسورانه ي هر گونه پيرايه ي نمايشي و بدون توسل به صحنه هاي رؤيا و تلاش براي تصوير سازي هاي خاص جلوه هاي متافيزيکي در سينما، فيلم خيلي خوب و ماندگاري درباره ي ايمان و معجزه مي سازد. چهره ي دلنشين و معصوميت خاص بازيگر نقش «پونت» در اين ماندگاري، نقش مهمي ايفا مي کند.

زاری در مترو (لوییس مال، 1960)

Zazie-dans-le-metro_2.jpg

 

دختر بچه‏ ى ده ساله ‏اى به نام » زازى « ( دومونژو ) با مادرش به پاريس می ‏آيد تا در 36 ساعتى كه مادرش پيش دوستش است، در خانه‏ ى » دايى گابريل « ( نوآره ) بماند. هيچ خلاصه‏ ى داستانى گوياى حال و هواى تخيلى، كميك و اعجاب‏ آور اين فيلم مال نخواهد بود. اين جا، نگاهى كودكانه و منحصر به فرد به زندگى عرضه می‏شود. بر مبناى رمان شيرين ريمون كنو بی آن كه بتوان در جذاب‏تر بودن فيلم نسبت به رمان ترديد كرد.

آلیس در سرزمین عجایب (ژان شوانکماژر، 1988)

Neco-z-Alenky_2.jpg

این فیلم نسخه سورئالیستی از آلیس در سرزمین عجایب می باشد. کارگردان برای نشان دادن کابوس ها و رویاهای کودکانه شخصیت بچع فیلم به دنیای خیالی انیمیشنی رو می آورد و در آنجا صحنه های تخیلی کودک و افسانه های چک را بازگو می کند.

بچه ای با دوچرخه (برادران داردین، 2011)

The-Kid-with-a-Bike_2.jpg

داستان فیلم درباره پسر بچهای 12 ساله به نام سیریل که پدرش موقتا او را به مرکز نگهداری از کودکان سپرده است. او از این مرکز که رفتار خوبی با بچهها ندارد گریخته تا پدرش را بیابد. در این مسیر با زنی به نام سامانتا آشنا میشود که آرایشگر میباشد. سامانتا به سیریل این امکان را میدهد تا چند هفتهای را نزد او بماند و کمکم علاقه خاصی بین آنها به وجود میآید.

موضوع ساده فیلم به هیچ عنوان به نگرش و جهانی سطح بالا ختم نمیشود. «پسری با یک دوچرخه» در بهترین شرایط درباره این موضوعات است: با بچه ها به درستی رفتار کنید، بچه ها را درک کنید یا والدین خوب و مسئولی باشید.  در کل فیلم درباره عشق به بچه ها و اهمیت دادن به آنهاست که از او دریغ شده است.

داستان کریسمس (راب کلارک، 1983)

A-Christmas-Story_2.jpg

رالفی پارکر (پیتر بیلینسکی) برای کریسمس فقط یک چیز می خواهد: یک تفنگ بادی رد رایدر. «رالفی» او تصمیم دارد به همه ثابت کند که این تفنگ یک هدیه عالی برای کریسمس است، اما والدینش، معلم او، و همینطور بابا نوئل نیز با او مخالفند اما او مشتاقانه منتظر است که هدیه اش را زیر درخت کریسمس تحویل بگیرد.

در فیلم نوعی طنز نیشدار کودکانه وجود دارد که به بزرگسالان طعنه می زند و عملکردهای آنها را نقد می کند.

 

دیدگاه‌ها  

0 #1 رامتین Ramtin 1400-09-27 22:12
like ایول عالی بود همه ی فیلمها. بازم اگه داشتید اضافه کنید ممنون میشم
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید