نمایش موارد بر اساس برچسب: هما گویا

مائده میری-گفتگو اختصاصی با "بهاره رهنما به بهانه نمایش "عامدانه ،قاتلانه ، عاشقانه"
فقر از در  که بیایید عشق از پنجره بیرون می‌رود

قتل روی صحنه تئاتر آن هم سه بار و توسط سه زن سوژه ای نیست که به راحتی هر کارگردانی بتواند از کنار آن عبور کند چرا که در دل هریک از این قتل ها،انگیزه های بسیاری نهفته است .اینکه چه اتفافی رخ می دهد که یک زن از جنس لطافتهای زنانه اش می گذارد و دست هایش را به خون الوده می کند .


چندی پیش "ساناز بیان "کارگردان  مطرح تئاتر با هوش و  جسارت کم نظیر دست به این کار زد و با ظرافت و دقت خاصی نمایش «عامدانه، قاتلانه، عاشقانه» را به روی  صحنه برد
این نمایش به زندگی سه زن فاتل می پردازد که با انگیزهای مختلفی مرتکب قتل می شوند. یکی ازاپیزودهای این نمایش به زندگی زنی می پردازد که در لحظه های  آخر، از اعدام   باز می گردد و توسط خانواده مقتول بخشیده می شود .مدتی بود که می خواستم به همین بهانه با "بهاره رهنما "بازیگر مطرحی که در این نمایش ایفاگر نقش این زن است از منظری متفاوت به گفتگو بنشینم که حالا این فرصت پیش آمده است:


شما در تئاتر «عامدانه، قاتلانه، عاشقانه» ایفاگر یک نقش متفاوت هستید و نقش    یک زن قاتل  را  با پیچیدگی های شخصیتی بسیار   ایفا می کنید کمی در مورد بازی در این اثر صحبت کنید؟

کارگردانی این اثر بر عهده ساناز بیان بود. فردی که توانایی زیادی در خلق نمایش دارد و دانش آموخته   رشته تئاتر است و در  خارج از کشور   اجرای بیش از 10 نمایش موفق را بر عهده داشته و در داخل کشور هم چند تئاتر خوب را به روی صحنه برده است. در این تئاتر او بر اساس مستندات زندگی سه زن ایرانی است که در زندگی‌شان مرتکب قتل می‌شوند ،نمایش نامه‌ای را به رشته تحریر در آورده است که با سه قصه در سه قسمت به روی پرده می‌رود .در دو قسمت اول زن‌ها سرنوشت‌شان به اعدام منتهی     می‌شود اما زن سوم که نقش آن را من ایفا می‌کنم   شامل عفو می‌شود و از مجازات اعدام می‌گریزد.

این طور که در خبرها آمده بود تمام  شخصیت های این نمایش و اتفاقاتی که در آن رخ داده واقعی است؟

همین طور است منتهی چون به لحاظ بار حقوقی ما نمی توانستیم  از اسم این افراد استفاده کنیم نام آن‌ها و مکانی که در آن اتفاق ها رخ داده را تغییر دادیم. ولی خب با تمام این تفاسیر اگر مخاطبی اخبار حوادث  آن دوره را دنبال می کرد  به نوعی متوجه  هویت واقعی این افراد می شد.

معمولا کم اتفاق می‌افتد که یک تئاتر آن هم از جنس زنانه به موضوع قتل بپردازد چه شد که تصمیم گرفتید  در نمایشی با این سوژه  نقش آفرینی کنید؟

البته من همواره سعی کردم وارد جریانات فمنیستی نشوم و صرفا مسائل را از زاویه زنانه در نظر نگیرم اما اگر ناخود آگاه به  مسائل زنان در نوشته و یا آثار نمایش‌ام بیشتر پرداخته‌ام  به این خاطر است که من فضای زنانه را بیشتر می‌شناسم و موضوع و مشکلات آن‌ها را با  همه وجودم لمس می کنم.  در مورد این نمایش هم همین طور بوده  و کارگردان و در نهایت بازیگران سعی کردند بیشتر از آن‌که‌ نگاهی صرفا زنانه‌ به این موضوع داشته باشند ،مسائل را از بعد آسیب شناسانه زنانه مورد آنالیز قرار دهند و این برای من هم جذابیت خاص خودش را داشت.
 

جالب است که سعی کردید مسائل را از زاویه آسیب شناسانه مورد آنالیز قرار دهید؟

بله، این برای اولین‌بار است که در یک نمایش سعی شده تا این مسائل را از بعد آسیب شناسی مورد بررسی قرار بگیرد که یک فرد ممکن است در دوران کودکی و نوجوانی  چه مشکلاتی را پشت سر بگذارد که در موقعیت خاصی در بزرگسالی‌اش  دست به انجام چنین کاری بزند.    با وجود اینکه زمان این تئاتر   110 دقیقه  بود  اما کلیت کار به گونه ای طراحی شد تا   مخاطب بتواند درگیر زندگی این سه زن شده   و  تلنگری که باید به تماشاچی زده ‌شود.

با توجه به نگاه روانشناسانه ای که این نمایش داشته به نظرتان توانسته در لایه های زیرین خود به افراد و خانوادهها هشدار دهد؟

خوشبختانه این اتفاق  با ظرافت خاصی اتفاق افتاده و تک تک کاراکترها به خوبی شخصیت پردازی شده اند به گونه ای که مخاطب می تواند با لایه های درونی این شخصیت  ها آشنا شود و از همه مهمتر به این نکته پی ببرد که  نقش خانواده و البته جامعه در رشد افراد به ویژه در دوران کودکی و نوجوانی بسیار پررنگ است و در این دوران اگر مواظب برخی از اتفاقات نباشیم ممکن است در آینده دچار مشکلات غیر قابل جبرانی  شویم .از آنجا ئی که من خودم مادر یک دختر نوجوان هستم ،بسیاری از این مسائل را با تمام وجودم لمس کردم و سعی داشتم با بازی در این اثر به نوعی به خانواده ها هشدار دهم تا سطح آگاهی خود را در برخورد با فرزندانشان افزایش دهند.


به نظرتان 110 دقیقه فرصت مناسبی  برای پرداختن به زندگی 3 زن  با  پیچیدگی های خاص  شخصیتی هست؟

خوشبختانه کارگردان این کار در این باره بسیار با تدبیر عمل کرده است و در نگارش قصه نوعی ایجاز به کار برده که در نوع خودش بسیار جذاب و اثر گذار است .از طرفی بازی بازیگران و نوع میزانسن هم باعث می شود در همین مدت زمان هم مخاطبان به خوبی با این کاراکترها آشنا شوند و به آن میزان از تاثیری که مد نظر عوامل کار است دست پیدا کنند.

 اگر اشتباه نکنم شما در کنار سایر رشته‌های که تحصیل کردید رشته حقوق را هم به شکل آکادمیک فرا گرفتید این موضوع روی دیدگاه شما در ایفای این نقش تاثیر نداشت؟

به نکته خوبی اشاره کردید چرا که به واسطه تحصیلاتم در این حیطه به این موضوع پی بردم اکثر قتل های که در ایران توسط زنان انجام می شود ریشه  در فقر دارد چرا که همان طور که حضرت علی (ع) فرمودند فقر از   در  که بیاید عشق از پنجره بیرون می رود به همین خاطر  بیش از 70- 80 درصد از زنانی که در کشور ما  مرتکب قتل می شوند به دلیل مشکلات  اقتصادی بوده و تنها عده کمی از آنها به بیماری روحی روانی مبتلا بودند که خود این نکته گواه این موضوع است که ما باید مسائل اقتصادی  در چارچوب خانواده‌ها را جدی‌تری بگیریم.

نکته قابل تاملی  که در مورد  کاراکتر شما  وجود داشت این است که بحث تعرض در انگیزه قتل وجود دارد و این زن به نوعی برای دفاع شخصی دست به این اقدام زده است این در حالی است که شاید این موضوع در بسیاری از کشورها   طور دیگری در قانون تعریف شود؟

بله، در اکثر جوامع به این اقدام نوعی دفاع شخصی می‌گویند اما خب نکته جالب در مورد  زنی که نقش آن را ایفا می‌کنم این است که در نهایت به لحاظ قانونی تبرئه نمی‌شود بلکه خانواده مقتول با درک شرایط زن در حین اقدام به قتل  به نوعی او را بخشیدند.  در هر حال این پرونده پیچیدگی خاص خودش را داشت.

و خب در نهایت هم  هیچ‌گاه پرده از این  راز ها یا به عبارتی پیچیدگی های شخصیتی برداشته نشد؟

 بله به هر حال زندگی در زندان شرایط خودش را دارد و افراد در آن شرایط نوعی از زندگی را تجربه       می‌کنند که    روی روحیه و حتی جهان بینی‌شان تاثیر زیادی می‌گذارد و به همین خاطر روحیه تازه‌ای پیدا می‌کنند به گونه‌ای که  بعد از  اعدام و حتی آزادی‌شان شما نمی‌توانید به نوعیپرده از رازهای آن‌ها  بردارید.

در پایان اگر دوست دارید در مورد اجرای این نمایش در بخش خصوصی صحبت کنید؟

همواره بر این باورم که بخش خصوصی باید به کمک تئاتر بیایید چرا که تئاتر نیازمند حمایت جدی در این حوزه است .متاسفانه ما در بخش معرفی تئاتر بسیار ضعیف عمل کردیم و بسیاری از مردم تئاتر برایشان صرفا در نمایش های کمدی و یا روحوضی خلاصه می شود این در حالی است که ما با اجرای نمایش در سالن های از این دست می توانیم طیف های مختلف جامعه را به تماشای این آثار ترغیب کنیم.

منتشرشده در سینمای ایران
سه شنبه, 04 -2672 16:11

احسان کرمی" روی کاغذ بی خط"

هما گویا – من هم مثل احسان کرمی می خواهم با تو درددل کنم . من هم می خواهم تیتر نوشته ام بشود ...."سلام سوسن جون".

منتشرشده در سینمای ایران

هما گویا – دست زمانه دوباره پاتوق ما را کرده "بهشت زهرا" !!

و... این جمعه هم سری زدم به قطعه ی هنرمندان تا سر سلامتی بدهم به دائی ام که این روزها مهمان دارد.
باز هم مزار فردین بود و" سی دی" و "دی وی دی" و تقوییم و حالا ....لیوان و کاسه و بشقاب با عکس فردین.
و باز هم یک قبر با سنگی عاریه و شکسته که دلم را هر بار میشکند.

عکس را که می بینید؟؟ اشتباه نمی کنید...اینجا قطعه ی هنرمندان است!!


سال هشتاد بود که دائی من در پنجمین روز فروردین به رحمت خدا رفت . موقع خاکسپاری فرد دیگری را هم به خاک می سپردند.
با حضور چند چهره آشنا که حالم خراب تر از آن بود که به خاطر بسپارم ،( شاید "جواد طوسی" ...هم بود)
مردی غریبانه داشت خاک میشد .او علیرضا وزل شمیرانی بود . یکی از منتقدین ،یکی از روزنامه نگاران و یکی از سینمائی نویسان اهل فن و قلم که در کارش نابغه ای بود.

شماره بعدی مجله "دنیای تصویر" را "علی معلم" به او اختصاص داد و ویژه نامه ای برایش نوشت و گفت که چقدر وزل شمیرانی در تولد دنیای تصویر که حالا یکی از پر مخاطب ترین مجله های سینمائی است نقش داشته است .البته دوستان دیگر نیز از او گفتند و گفتند و حسرت خوردند از این مرگ ناگهانی.
سالها از این ماجرا می گذرد و من هر بار که مزار بی سنگ و خاک گرفته ی او ا می بینم دوباره داغ دلم تازه می شود و به یاد می آورم که چقدر تلاش کردم تا صنف منتقدین همتی کنند و دستی به سرو روی این مزار بکشند .
چقدر گفتم و نوشتم که این سنگ بی سنگ به همه ی هم صنفان روزنامه نگار و منتقد و هنرمند دهن کجی می کند . و چقدر گقتم و نوشتم که این توهین به همه ی آنهائی است که در "قطعه هنرمندان" آرمیدند و توهین به هر هنرمندی .
دو سال پیش بود وهمایشی خاص منتقدین . فرصت را غنیمت شمردم و با یکی از فرهیختگان نسل بعد از وزل شمیرانی ، از همان هائی که یک وری می نشینند و موئی بلند کرده و می بندند و شاپوئی به سر دارند مطرح کنم .یکی از آن منتقدینی که همه سینمای ایران را "مهدی مشکی و شلوارک داغ" فرض می کنند.... مگر اینکه خلافش ثابت شود که آن هم نسبت مناسب و مستقیمی با منافعشان دارد .
به اوگفتم : "بد نیست بعضی ها از این ماشین های شاسی بلندشان پیاده شوند و یک نگاهی هم به سنگ قبر رفیقشان بیاندازند.
دوست فرهیخته من هم در پاسخ جواب منحصر به فردی داد و گفت :" تو رو به خدا ، دست از سر منتقدین بردارید . این هم روش جدید "صدقه جمع کردن" شده!!؟
دلم سوخت. خیلی دلم سوخت . این بار نه به خاطر علیرضا وزل شمیرانی که می گفتند خانواده ای در اینجا ندارد بلکه برای خودم که نمی دانستم این موضوع چه نفعی به حال من دارد که سزاوار چنین پاسخی باشم !!! و از آن روز با خودم عهد کردم که...
اما باز هم هر بار که به قطعه ی هنرمندان می روم دلم می سوزد و امروز هم به رغم غم سنگینی که به دل داشتم ...باز هم دلم سوخت و بی رحمانه تصمیم گرفتم تا شما را هم در این سوختن دل شریک کنم.

منتشرشده در سینمای ایران

هما گویا – پس از روی کار آمدن دولت جدید و به طبع، وزرای جدید و باز هم به طبع معاونین و معارفین و مدیران آنها ، یکی از اسم هائی که هنوز هم بیشتر از گذشته می شنویم نام "جواد شمقمدری"است که امور سینمائی را بنیادی در دست داشتند و همیشه مدیون ایشان خواهیم بود برای موفقیت فیلم "جدائی نادر از سیمین" در عرصه ی جهانی که اگر ایشان نبودند فرهادی باید می رفت و کشکش را می سائید.


آقای شمقدری ! میشه چند دقیقه وقتتون رو به ما بدید!؟...لطفن. سوال ها روز به روز داره بیشتر میشه و برنامه ی سینمائی "هفت" کم کم دارد نامش را تغییر می دهد و می شود "همه راه ها به او ختم میشود".
آقای شمقدری! در دو برنامه متوالی هفت ودر آیتم "پرده آخر" که باید چشمهایمان را بمالیم که آن ساعت دم صبح بیدار بمانیم و چالش های تحلیلی را ببینیم، بیشتر فهمیدیم که پروژه ی لاله با بودجه میلیارد در میلیاردیش تا چه اندازه پشتش به شما گرم بود!! همان پروژه ای که سازنده اش بعد از سی سال معلومه که انقدر از فرهنگ مملکتش به دور بوده و بی ارتباط با ایرانی های خارج از کشورو رسانه ها که لهجه و طرز بیانش توی ذوق ما می زند...بدجور.
باور کنید که ما هم دور و اطراف می شناسیم کسانی را که سالها خارج از کشور بودند و برای پیدا کردن معادل فارسی بعضی از کلمات مکث می کنند و یا اصلن کلمه رو پیدا نمی کنند اما این دوست عزیز بیگانه تر از آن بود که بخواهد برای دلسوزی وطن از "لاله" و لاله ها بگوید و "رابرت دنیرو" را هم بیاورد تا دور هم باشیم !
البته اگر ایشان تشریف داشته باشند و باز هم به لاله برسند ...بد نیست کمی با فوتبالیست های دو رگه ما که زبان مادریشان هم فارسی نبوده هم کلام شوند تا کمی فارسی تر از ایام شهادت حضرت ابا عبدالله (ع) بگویند.
و اما ...شب گذشته هم در برنامه ی هفت ما دوباره شگفتزده شدیم وقتی که دیدیم حتی مسیر راه پخش کننده های سینما هم به طریقی ختم میشد به شما !! شما در دولتی که مردمی بود و از مردم ، بودجه های میلیاردی به اخوی گرانقدر می دادید؟ ما شنیده بودیم اما باورمان نشده بود .
آقای شمقدری ، در دوران شما کسانی همچون استاد فرهیخته "نادر طالب زاده" فرصتی پیدا کردند که برای رسیدن به سلایق خود ، هر چند خیرخواهانه، بودجه های قابل ملاحظه ای را جذب کنند و تریبون "رازها" به تنهائی ارضائشان نکند.
باور کنید که من هم مثل معاون سینمائی دولت فعلی یعنی آقای "ایوبی"، بی سوادم و به قول آقای طالب زاده "پرس تی وی" تماشا نمی کنم .از کارگردانهای معترض هم فقط "مایکل مور" را می شناسم و "الیوراستون" را.هشت صد میلیون برای حضور کسانی که برای شناختنشان باید "پرس تی وی" را رصد کنیم ؟
آقای شمقدری ...بگذارید این مثال رو بزنم
اگر صد بار دیگر هم "شکارچی شنبه" را حمایت کنیم اما مردم باز هم به دنبال "بازمانده" ی مرحوم بزرگمرد "سیف الله داد" می گردند و با آن ارتباط می گیرند، چون ملموس است و در حین نشان دادن خشونت و ستمُ، لطیف و باورپذیر.
آقای شمقدری!میشه چند دقیقه وقتتون رو به ما بدید ؟ ...لطفن
این فقط مشتی از خروار بود و اگر مجلس تصویب می کرد که هر دولتی در دولت بعدی استیضاح شود ، حتما مردم از شما می خواستند تا پاسخگو با شید که چرا سینما تاوان سلایق شخصی شما را پرداخته است!
منتظریم که بیائید تا به جای اینکه اسم شما تلنگر برنامه "هفت" باشد ، خودتان با حرفهای یقینن منطقی به مخاطب تلنگر بزنید.

منتشرشده در سینمای ایران
چهارشنبه, 08 آبان 1392 19:03

نفس عمیقی که نکشید...

هما گویا - سال هشتاد و یک بود که با دیدن فیام جنجال برنگیز "نفس عمیق" بهترین ساخته ی "پرویز شهبازی"احساس کردیم که موج نوئی در سینمای ایران دارد جان می گیرد.

منتشرشده در سینمای ایران

همراه با "مریم بوبانی" بازیگر و "مسعود بهبهانی نیا" نویسنده ی سریال "خاک سرخ "

منتشرشده در سینمای ایران

هما گویا (سی و یک نما)-هنوز هم وقتی که می خواهیم به سالهای جنگ فکر کنیم ، صدای چکمه ی " دیده بان" را می شنویم. باز هم خمپاره ها کنارمان به زمین می خورند اما ما دیگر نمی ترسیم.

هنوز هم خاطره هایمان "بوی پیراهن یوسف" را می دهد. همه "مهاجر"یم.

هنوز هم فاصله ی "از کرخه تا راین" را شنا می کنیم. ما همراه با "حاج کاظم" به فکر سلامتی "عباس" هستیم .هنوز قهرمان ما حاج کاظماست .دوره ی ما تمام نشده مربی. دوره ی تو هم نباید تمام بشه. دوره ی حرفها و قصه های آن هشت سال هرگز تمام نمیشود.

 

منتشرشده در سینمای ایران


گفتگو با رضا "ایرانمنش " بازیگر جانبازی  که نماینده شورای شهر شد

هما گویا-حالا چه اسمش را جنگ بگذاریم و چه دفاع ، هر چه بود دلاوری ها "مقدس" بود و بی جهت با واژه ها بازی کردن ، کاری بیهوده .

منتشرشده در سینمای ایران
سه شنبه, 26 شهریور 1392 16:21

عجب سریال قریبی بود این "روزگار قریب"

به بهانه روز گرامیداشت "کیانوش عیاری" و پخش مجدد این سریال از شبکه آموزش

گفتگو با کیانوش عیاری

منتشرشده در سینمای ایران
صفحه34 از34